دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی « دوستت می دارم »
دلت را می بویند
روزگار غریبی است، نازنین!
و عشق را
کنار تیرک راهبند
تازیانه می زنند
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را
به سوختیار سرود و شعر
فروزان می دارند.
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی است نازنین!
آنکه بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است.
نـــور را در پستوی خانه نهان باید کرد.
آنک قصابانند
بر گذرگاهها
مستقر،
با کُنده و ساطوری خون آلود
روزگار غریبی است نازنین!
و تبسم را بر لبها جراحی می کنند
و ترانه را
بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد.
کباب قناری
بر آتش سوسن و یاس
روزگار غریبی است نازنین!
ابلیس پیروزمست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد.
::. احمد شاملو .:
و چه سخت است پنهان احساس در پستوی نگاه
سلام عااااااالی عاااااالی بود خوشمان آمد....
.
.
.
.
.
.
.
.
.
روزگار غریبی است نازنین!
سلام
از خوشمان آمدتان خوشمان آمد
روزگار غریبی است نازینین