یاد داشت های ماهانه

چهارشنبه گوشیمو گم کردم.اولش یه کم ناراحت شدم .یه کم دنبالش گشتم ولی بعدش بیخیالش شدم.دو سه روز بی گوشی بودم.یه کم سخته ولی آدم حس میکنه آزاده .

کاش هیچوقت گوشی وارد زندگی آدم نمیشد.

امروز 44 روز از ثبت نام ماشینم گذشت ولی همچنان خبری از ماشین نیست.هرچند بی گوشی بودن خوبه ولی بی ماشین بودن خیلی سخته .دیگه هیچوقت برای ماشین ثبت نام نمیکنم .تحویل فوری 2 میلیون گرونتر بود ولی خوبیش اینه که همون روز ماشینتو تحویل میگیری.اگه میدونستم اینقدر اذیت میشم حتما دو تومان بیشتر میدادم ماشینمو همون روز میگرفتم.

راستی امروز 26 تیرماهه.4سال پیش در چنین روزی...

چه کسی

چه کسی می داند
که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهایی؟
چه کسی می داند
که تو در حسرت
یک روزنه در فردایی؟

پیله ات را بگشا
تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی!!

یاد داشت های ماهانه

حدود 20 روز میشه چیزی ننوشتم (اما هنوز نمردم ای تنبل ای تنبل تکون بخور این تنبل).واقعا بی ماشینی سخته.عملا فلج شدم.تو قرعه کشی برا مشهد اسمم دراومده ولی بخاطر نداشتن ماشین کنسلش کردم.قسمت بشه اخرای شهریورماه میرم .

دیشب دوباره نتمو شارژ کردم.


دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد.

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زند؟
سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.
بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.

لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
"من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟
هیچ، می‌چرخد گاوی در کرد.
ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.
سایه‌هایی بی‌لک،
گوشه‌یی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا می‌خواند."