قرض

دو دوست به نام های سام و مایک در حال مسافرت در اتوبوس بودند. ناگهان اتوبوس توقف کرد و یک دسته راهزن وارد اتوبوس شدند. راهزنان شروع به غارت کردن مسافران کردند. آن ها شروع به گرفتن ساعت و اشیاء قیمتی مسافران کردند. ضمنا تمام پول های مسافران را نیز از آن ها می گرفتند. سام کیف پول خود را باز نمود و بیست دلار از آن بیرون آورد. او این بیست دلار را به مایک داد. مایک پرسید: «چرا این پول را به من می دهی؟» سام جواب داد: «یادت می آید هفته گذشته وقتی من پول نداشتم تو به من بیست دلار قرض دادی؟» مایک گفت: «بله، یادم هست.» سام گفت: «من دارم پولت را پس می دهم.»

نظرات 2 + ارسال نظر
فریناز پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 22:00 http://delhayebarany.blogsky.com

واااااااااااااااای این سام یه سیاستمدار عالی ازآب درمیادا
ولی نمی دونم این کار درسنه یا نه؟؟؟؟؟

ستوده پنج‌شنبه 22 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 23:43 http://saba055.blogsky.com

سلام دوست خوبم .
ببخشید که اینهمه مجبور شدی به وبم سر بزنی وببینی که آپ نیستم .
داستان قشنگیه کاشکی همه ما آدمها اینقدر فداکار بودیم

سلام
فدای سرت
ما هر روز به همه لینکهامون سرمیزنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد