آرزو

آرزویم این است:  

نرود اشک در چشم تو هرگز 

 مگر از شوق زیاد 

 نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز  

و به اندازه هر روز تو عاشق باشی 

 عاشق آنکه تو را می خواهد  

و به لبخند تو از خویش رها می گردد 

 و تو را دوست بدارد به هر اندازه دلت می خواهد

آدم که در میانه ی دعوا عقب کشید 

 افتاد سیب سرخی و حوا عقب کشید  

 من ماندم و تو ماندی و این سیب ناتمام  

من ماندم و تو ماندی و دنیا عقب کشید  

 امشب به یاد آن شب اول که دیدمت 

 قلبم دوباره ساعت خود را عقب کشید:  

 یادش به خیر، نور تو چشم مرا که زد-  

خورشید هم برای تماشا عقب کشید   

پایت به سمتم آمد و دستت به دست من... 

 قلبت میان همهمه اما عقب کشید   

شاید که از نگاه خیابان دلت گرفت 

 شاید برای زخم زبانها عقب کشید   

مردم چه زود خلوت ما را به هم زدند  

من ماندم و تو رفتی و دنیا عقب کشید  

 

"حسن اسحاقی

مکر زنان

آورده اند مردی بود که پیوسته تحقیق مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت ،هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب
“حیل النساء “(مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد. روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد.
مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت آغاز نمود. مرد مهمان چون پاپوش خود بگشود وعصا بنهاد، به مطالعه کتاب مشغول شد. زن میزبان گفت: خواجه ! این چه کتاب است که مطالعه میکنی؟ گفت:حکایات مکرهای زنان است. زن بخندید وگفت : آب دریا به غربیل نتوان پیمود وحساب ریگ بیابان به تخته خاک ، برون نتوان آورد و مکرهای زنان در حد حصر نیاید . پس تیر غمزه در کمان ِابرو نهاد و بر هدف دل او راست کرد واز درمغازلت و معاشقت در آمد چنان که دلبسته ی او شد. در اثنای آن حال، شوهر او در رسید..
ادامه مطلب ...

بسلامت

از من اگر ای یار گذشتی بسلامت  

رفتی و به انکار گذشتی بسلامت 

در جستجوی مزرعه سبز رهایی 

از سرزنش خار گذشتی بسلامت 

درحوصله دوست نگنجد غم دوست 

از این همه تکرار گذشتی بسلامت 

ای روزنه نور ای ماه شب دور  

ای صاحب پیوند همخانه و همبند 

از روزن دیوار گذشتی بسلامت 

از این همه تکرار گذشتی بسلامت