من او را رها کردم و چقدر سخت است عزیز ترینت را رها کنی
اما من آنقدر او را دوست دارم
که او را رها می خواهم
رها از تمامی بند ها و زنجیر ها
هر چند او هیچگاه در بند من گرفتار نبود
چرا که من خود اینگونه خواستم
هیچگاه بخاطر همیشه بودن با او
برای او بندی نساختم
اما او در بند خود گرفتار بود
ای کاش از خود رها شود
همانگونه که من با او از خود رها شدم
ازادی این نیست که هر کس هر چه دلش خواست بکند،ازادی حقیقی قدرتی است که شخص را مجبور به انجام وظایف خود می کند
مهندسی بود که در تعمیر دستگاه های مکانیکی استعداد و تبحر داشت
او پس از۳۰ سال خدمت صادقانه با یاد و خاطری خوش باز نشسته شد
دو سال بعد، از طرف شرکت درباره رفع اشکال به ظاهر لاینحل یکی از دستگاه های
چندین میلیون دلاری با اوتماس گرفتند
آنها هر کاری که از دستشان بر می آمد انجام داده بودند
و هیچ کسی نتوانسته بود اشکال را رفع کند بنابراین....
نبسته ام به کس دل
نبسته کس به من دل
چو تخت پار بر موج رها رها رها من
زمن هر آنکه او دو
چو دل به سینه نزدیک
به من هر آنکه نزدیک از او جدا جدا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
نه چشم دل به سویی
نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا من
ستاره ها نهفتند در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
ستاره ها نهفتند در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من
دلم گرفته ای دوست
هوای گریه با من
هوای گریه با من