روزی همه دانشمندان مردند و وارد بهشت شدند آنها تصمیم گرفتند تا قایم باشک بازی کنند.
انیشتین اولین نفری بود که باید چشم می گذاشت. او باید تا 100 میشمرد و سپس شروع به جستجو میکرد.
همه پنهان شدند الا نیوتون ...
دوباره هلهله سرده بهار می آید
دوباره فصل تو ای بی قرار می آید
هزاره شد غم هجران ولی تو می دانی
که صاحب صده ها انتظار می آید
چه روز ها که به عشقش تو عهد می خواندی
بدان به عهد وفا می کند نگار می آید
دوباره خاک کویرم،حریص بارانم
ببار ابر نگاهم،ببار می آید
میان خانه قلبم چه شور و غوغایی است
بزن دلم، دف و نی را که یار می آید
بدان که ماه تو در پشت ابر ها نمی ماند
بزن حصار دلت را کنار می آید
مسافر دل ما با چه شور شیرینی
زسالهای نهان آشکار می آید