-
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1402 23:33
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم سر...
-
اسیر
شنبه 12 شهریورماه سال 1401 16:21
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد از آه دردناکم سازم خبر دلت را روزی که کوه صبرم بر باد رفته باشد آواز تیشه امشب از بیستون نیامد گویا به خواب شیرین فرهاد رفته باشد شادم که از رقیبان دامنکشان گذشتی گو مشت خاک ما هم بر باد رفته باشد پر شور از «حزین» است امروز کوه و صحرا مجنون گذشته باشد...
-
تو کیستی
دوشنبه 10 مردادماه سال 1401 15:55
کیستی که من اینگونه به اعتماد نام خود را با تو میگویم... کلید قلبم را در دستانت میگذارم نان شادیام را با تو قسمت میکنم به کنارت مینشینم و سر بر شانه تو اینچنین آرام به خواب میروم؟ کیستی که من اینگونه به جدّ در دیار رویاهای خویش با تو درنگ میکنم؟! کیستی که من جز او نمیبینم و نمییابم؟! دریای پشت کدام...
-
دفتر شعر
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1400 07:34
درد دارد به دفتر شعرت مصرع و بیت قاتلت باشد
-
سرما
جمعه 30 مهرماه سال 1400 22:53
هیزم ها ک بسوزد گرم می شوی امااا دلت!!! دلت که سوخت یخ می زنی...!!!
-
یک شب آتش در نیستانی فتاد
پنجشنبه 25 شهریورماه سال 1400 21:59
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد شعله تا سر گرم کار خویش شد هر نیی شمع مزار خویش شد نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟ مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟ گفت آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنیت را سوختم زانکه می گفتی نیم با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش...
-
دوستی
جمعه 15 مردادماه سال 1400 22:24
اگردلیل دوستیها صرفا دانش آدمها باشد، کتابخانه ها بهترین دوست در دوستی اند؛ چراکه پای دلت را لگد نمی کنند، قند و چایت را هدر نمیدهند، و بهموقع ساکتاند .. و بهموقع حرف می زنند... #حسین_پناهی
-
من
چهارشنبه 13 مردادماه سال 1400 10:44
نه که دوستت نداشته باشم ... نه .... فقط می ترسم ازت .... پیچیده ای . همونقدر که نداشتنت سخته ، داشتنت هم سخته . همونقدر که بلدی منو بخندونی ، بلدی اشکم رو دربیاری . همونقدر که شعر حفظی ، فحش هم حفظی . همونقدر که نرمی ، زمختی . همونقدر که معمولا مودبی ، اگه لازم باشه بی ادبی . آدم نمیتونه کنارت آروم بگیره ... همونقدر...
-
نخواهم رفت
پنجشنبه 24 تیرماه سال 1400 06:45
به جستوجوی کسی در جهان نیامدهام در آرزوی کسی از جهان نخواهم رفت شبیهتر شدم اینروزها به خاموشی نخواه بشنویام! بر زبان نخواهم رفت! چقدر خستهام از روزگار و آدمها! فقط اگر تو بگویی:«بمان!»، نخواهم رفت
-
کم کم یاد میگیری
سهشنبه 31 فروردینماه سال 1400 23:54
کم کم یاد خواهی گرفت تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر و یاد میگیری که بوسهها قرارداد نیستند و هدیهها، معنی عهد و پیمان نمیدهند کم کم یاد میگیری که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی...
-
روزهای هفته
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1400 10:59
شنبه مثل خونهی مامان بزرگه. حالت توش خوبه حتی اگه هیچ اتفاقی خوبی هم نیفته. دلت گرمه و اتاق به اتاق، بوی خوراکی و آرامش میاد. یکشنبه واسه من، روز بیست و سوم پاییزه. اولین بارون ممتد، اولین هجوم دلتنگی، اولین خورشید خواستن و ابر گیرآوردن. روز گریهی بیدلیل. دوشنبه واسه من مثل یه زن جاافتادهی قشنگه. میدونی چی میگم؟...
-
خوشبختی
دوشنبه 30 تیرماه سال 1399 17:08
خوشبختی داشتن این حس است که دلتان نخواهد کس دیگری باشید جای دیگری زندگی کنید و کاردیگری داشته باشید
-
زندگی
یکشنبه 29 تیرماه سال 1399 09:45
-
بیا تا..
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1398 10:27
برایت بگویم... ......اگر درد داری... تحمل کن... روی هم که تلمبار شد... دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست...!! کم کم خودش بی حس میشود.....
-
عشق بازاری ما
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1398 10:21
شوکتی بود در این شیوه شیرین روزی عشق بازاری ما رونق بازارش برد عشق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ که به عمری نتوان دست در آثارش برد
-
افسانه
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1398 10:09
در شب تیره ، دیوانه ای که او دل به رنگی گریزان سپرده در دره ی سرد و خلوت نشسته همچو ساقه ی گیاهی فسرده می کند داستانی غم آور در میان بس آشفته مانده قصه ی دانه اش هست و دامی وز همه گفته ناگفته مانده از دلی رفته دارد پیامی داستان از خیالی پریشان ای دل من ، دل من ، دل من بینوا ، مضطرا ، قابل من با همه خوبی و قدر و دعوی...
-
مقصر نبودی
سهشنبه 25 تیرماه سال 1398 12:49
مقصر نبودی عاشقی یاد گرفتنی نیست هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد عاشق که بودی دستِ کم تَشَری که با نگاهت می زدی دل آدم را پاره نمی کرد مهم نیست من که برای معامله نیامده ام اصل مهم این است که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای نوشتن فقط بهانه ای است که با تو باشم...
-
دعا
پنجشنبه 13 تیرماه سال 1398 09:03
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 31 خردادماه سال 1398 10:56
-
یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1398 08:51
یا مَنْ اِسْمُهُ دَوآءٌ وَ ذِکْرُهُ شِفآءٌ یا مَنْ یَجْعَلُ الشِّفاءَ فیما یَشاءُ مِنَ الاَْشْیاءِ
-
من
شنبه 4 خردادماه سال 1398 12:48
من خویشاوند هر انسانی هستم که خنجری در آستین پنهان نمیکند. نه ابرو درهم میکشد ...نه لبخندش ترفند تجاوز به حق نان و سایهبان دیگران است. نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی را به ایرانی. من یک لر ِ بلوچ ِ کردِ فارسم، یک فارسزبان ترک، یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکایی ِ آسیاییام، یک سیاهپوستِ...
-
سکوت
شنبه 4 خردادماه سال 1398 12:45
سکوت آب مىتواند خشکى باشد و فریاد عطش سکوت گندم مىتواند گرسنگى باشد و غریو پیروزمندانه ى قحط همچنان که سکوت آفتاب ظلمات است ـ اما سکوت آدمى فقدان جهان و خداست غریو را تصویر کن (احمدشاملو)
-
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
پنجشنبه 25 مردادماه سال 1397 11:55
بلاخره قسمت شد و تونستم برم مشهد .مادرمم با خودم بردم. خدایا شکرت شعری از سعدی(زبان حال همه ارادتمندان به امام رضا(ع) شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد عجبست اگر توانم که سفر کنم ز دستت به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت که محب صادق آنست که پاکباز باشد...
-
نفسم گرفت
یکشنبه 31 تیرماه سال 1397 16:32
نفسم گرفت ازین شب در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون به جنون صلابت صخره ی کوهسار بشکن تو که ترجمان صبحی به ترنم و ترانه لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن ... سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی؟ تو خود آفتاب خود باش و طلسم کار بشکن بسرای تا که هستی که سرودن است بودن به ترنمی دژ...
-
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
شنبه 23 تیرماه سال 1397 09:31
دلم بدجوری هواتو کرده .امسال اگه طلبیدی و قسمت شد بیام میخوام مامانمو هم با خودم بیارم .یادمه اخرین بار سال 88 بردمش مشهد.الان 9 سالی میشه نتونسته بیاد پابوست.هرچند خیلی بدهکارم هنوز حقوق اردیبهشت ماه، عیدی پارسال، حقوق خرداد، ارزاق ماه رمضون پارسال و... را نگرفتم ولی تو بخوای من میام همه هست آرزویم چه کنم که بسته پایم
-
خوشبختی را کجا میتوان یافت
شنبه 16 تیرماه سال 1397 09:36
کودکی از خدا پرسید خوشبختی را کجا میتوان یافت خدا گفت ان را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم با خود فکر کرد و فکر کرد گفت اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم خداوند به او داد گفت اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم خداوند به او داد اگر ..... اگر ....... و اگر........ اینک همه چیز...
-
خوشبختی یعنی...
شنبه 16 تیرماه سال 1397 09:35
خوشبختی نامه ای نیست که یک روز، نامه رسانی، زنگ در خانه ات را بزند و آنرا به دستهای منتظر تو بسپارد. خوشبختی، ساختن عروسک کوچکیست از یک تکه خمیر نرم شکل پذیر... به همین سادگی، به خدا به همین سادگی؛ اما یادت باشد که جنس آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر... خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز، لوازم و...
-
صبر
پنجشنبه 14 تیرماه سال 1397 10:05
-
چه فرقی میکند
سهشنبه 12 تیرماه سال 1397 16:32
-
بدون شرح
سهشنبه 12 تیرماه سال 1397 07:32