شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـستهام اگـر نـمیپـرم قــبول کـن
ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن
گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن
در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمیکـشم
بیــش از آنـچه خـواستی نـمیپـرم، قـبول کن
قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمیخورد
گــاه نامه میبـرم میآورم، قــبـول کــن
گفتهای که عشق ما جداست، شعرمان جدا
بـیتـو من نه عاشقم، نه شاعـرم، قبول کن
آب …وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمیتـوانـم از تـو بـگذرم، قـبول کن
سلام
مشکل همینجاست که قبول نمیکنن!!
شعر قشنگی بود..
وای چه شعر قشنگی.
سلام. خیلی زیبا بود. ایشالله که هیچوقت دلشکسته نباشین!
سلام دوست عزیز .
ببخشید کهچند روزه نمیتونم بیام به وبت .
شعر زیبایی ست اما خیلی وقت ها خیلی چیزها را نمیشه قبول کرد .
پس باید شعر را اینطور ادامه بدم.اه به قول دوستان همیشه هم نمیشود قبول کرد ولی-تو زحمتی بکش فقط بخاطرم قبول کن
سلام مطلب قشنگی بهرحال موفق باشی
سلام.نیستی با معرفت
ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن
خیلی قشنگ بود
قشنگ بود
منم که عاشق شعرای این وبلاگ خوشگلم...


فوق العاده بود داداشی گلم