پازل

پدر روزنامه می خواند، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد. حوصله پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را که نقشه جهان را نمایش می داد جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد و گفت:

 بیا کاری برایت دارم. یک نقشه دنیا به تو می دهم، ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور که هست بچینی؟

و دوباره به سراغ روزنامه اش رفت؛ می دانست پسرش تمام روز گرفتار این کار است. اما یک ربع ساعت بعد، پسرک با نقشه کامل برگشت.

پدر با تعجب پرسید:  مادرت به تو جغرافی یاد داده؟

پسر جواب داد: جغرافی دیگر چیست؟ اتفاقا پشت همین صفحه، تصویری از یک آدم بود. وقتی توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنیا را هم دوباره ساختم!

نظرات 4 + ارسال نظر
گل مریم پنج‌شنبه 13 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 21:42

عجب! یاد خودم و شما افتادم
شما خیلی شبیه این پسره هستینااااااا!!!

ولی این یکی پازل سخته.
بلد نیستم حلش کنم

درنا جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 00:31 http://www.dornah.blogfa.com

اینم قشنگ بوووووووووووووود

ساناز جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 09:06 http://sara3767.persianblog.ir/

سلام ظهربخیر داستان قشنگی

حمیده جمعه 14 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:00 http://saba091.blogfa.com

داستان زیبای بود .
ما هم باید یاد بگیریم که دنیای خودمون را درست بسازیم .
درسته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خودت درستی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد