ملاقاتی

سرباز از برج دیده بانی نگاه می کرد و عکاس را می دید که بی خیال پیش می آمد
سه پایه اش را به دوش می کشید.
هیچ توجهی به تابلوی«منطقه نظامی/ عکاسی ممنوع» نکرد.
هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید.
مگسک را تنظیم کرد و لحظه ای نفس در سینه اش حبس شد.
تلفن که زنگ زد، تیرش خطا رفت.

ـ جک خواهرت از مینه سوتا آمده بود تو را ببیند.
همان که می گفتی عکاس روزنامه است.
فرستادمش سر پستت تا غافلگیر شوی

نظرات 4 + ارسال نظر
ستوده یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 13:38

فکر کن اگر آن بیچاره را میزد چی میشد .
برا همینه که خوب نیست آدم کسی را سور پرایز کنه چون ممکنه جونش را از دست بده

فکر کنم اگه اون بیچاره را میزد تازه بهتر هم میشد.اونوقت حلوا میخوردیم.

ستوده یکشنبه 12 دی‌ماه سال 1389 ساعت 23:11

چرا نظرات این میخ ها را برداشتی شاید ما دلمون بخواد با این میخ ها حرف بزنیم
حالا که این کار را کردید منم اینجا نظرم را میگم .
میخ بزرگه مرده ومیخ کوچیکه زنه اما با هم قهر کردن چون اون کار یرا که خانمه گفته میخ آقا انجام نداده حالا خانمه نشسته تا اقا بیاد منت کشی اما از آنجا که مرد ها نمیتونند هیچ وقت تو زندگیشون معذرت خواهی کنند منتظره که خانمه اول پیش قدم بشه برای آشتی .
اما به همین خیال باشه که خانم میخه بری منت کشی .

یکی از دوستان به من گفته که برای عکسهایی که توضیح نمیذاری قسمت نظراتشو غیر فعال کن
تهدیدم کرده
اگه نمی ترسیدم حتما این کارو می کردم

ستوده سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 16:04

ببینم از کی تا به حال شما اینقدر ترسو شدین
بهد هم هر عکسی برای خودش یک تفسیری داره حالا شاید بعضی ها نه اینکه خودشون نمیتونند تفسیرش کنن این را میگن که نظرات را غیر فعال کنید .
به هر حال من همه چی را تفسیر میکنم حالا میخواد فعال باشه یا نباشه

از وقتی به دنیا اومدم ترسو شدم.مادرزادی بود
منم دوست دارم قسمت نظرات عکسا را فعال کنم ولی می ترسم ترورم کنه
شما برام محافظ بذارید(مثل محافظ کولر یا محافظ یخچال) اونوقت منم نظرات را فعال میکنم

ستوده سه‌شنبه 14 دی‌ماه سال 1389 ساعت 19:42

برو یک محافظ یخچال سیار به خودت وصل کن تا ترورت نکنن .
معلومه طرف خیلی نفوذ داره

مرسی بابت راهنماییت
متاسفانه طرف یکی از عوامل نفوذیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد