تصادف

یک روز یک زن و مرد ماشینشون با هم تصادف ناجوری می کنه .                                            بطوریکه ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه .
ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برن.
وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون میان ، رانندهء خانم بر میگرده میگه:
- آه چه جالب شما مرد هستید!…. ببینید چه بروز ماشینامون اومده !همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم …. ! این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و ارتباط مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم …!

مرد با هیجان پاسخ میگه:
- اوه … “بله کاملا” …با شما موافقم این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !
بعد اون خانم زیبا ادامه می ده و می گه :
- ببین یک معجزه دیگه! ماشین من کاملن داغون شده ولی این شیشه مشروب سالمه .مطمئنن خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن که می تونه شروع جریانات خیلی جالبی باشه رو جشن بگیریم !
و بعد خانم زیبا با لوندی بطری رو به مرد میده .
مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان میده و در حالیکه زیر چشمی اندام خانم زیبا رو دید می زنه درب بطری رو باز می کنه و نصف شیشه مشروب رو می نوشه و بطری رو برمی گردونه به زن .
زن درب بطری رو می بنده و شیشه رو برمی گردونه به مرد.
مرد می گه شما نمی نوشید؟!
زن لبخند شیطنت آمیزی می زنه در جواب می گه :
- نه عزیزم ، فکر می کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!

نظرات 7 + ارسال نظر
گل مریم شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 19:09

ZiZoOo شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:44 http://seven-stones.blogsky.com

سلام
جالب بود. حدس زدم آخرشو.
اول فکر کردم اشتباه امدم
خیلی یهو وبلاگت عوض شد
عوض شد
شد
آخه چرا؟

سلام
کییییییییه
قالبم که عوض نشده

فریناز شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 22:43 http://delhayebarany.blogsky.com

رسپینا شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:10 http://zhabiz62.blogfa.com

سلام ممنون که بهم سر زدید!
اون شعر از دکتر شریعتی من کاملا میدونم.
نگران نباشید سعی میکنم با دست چپم بنویسم فقط نگران کارامم همین.

متنی که نوشتید محشر بود!بازم از این داستانها بذار جالبه.
فقط دعا کنید زودتر خوب بشم.
فعلا!!!

ای کارو نامرد شعر دزد.بگم خدا چکارت کنه.چرا اثار دکتر را میدزدی.ما به تمام دکترها ارادت خاص داریم.(قابل توجه بعضیا.)دکتر !!!از تو هم بعیده .چرا شعر کارو را به اسم خودت چاپ کردیهرچند این وصله ها به دکتر نمیچسبه.

درنا یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 http://www.dornah.blogfa.com

ایول به این می گن زن خوشم اومد

هی خانوم.پول ماچی شد.من که اسم وبتو عوض کردم.چرا پول نریختی حسابم.لابد به اینم میگن زن.

رسپینا یکشنبه 3 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 21:20 http://zhabiz62.blogfa.com

سلام.
متاسفانه کتابش دست کسی فقط اسمشو محظ اطلاع بهتون میگم اگه لازم بود و بازم بهم شک داشتید راجع به اون متن میرم کتاب گفتگو های تنهایی رو دوباره میخرم و دقیقا بهتون میگم کدوم صفحه و کدوم نشر.
فعلا !!!!

پس منتظر چی هستی برو بخرش و بگو صفحه چنده
یا
میتونی پولشو بدی خودم باهاش شرینی بخرم
با این حال شعر مال کارو بود(دکتر کارو شریعتی)

رسپینا دوشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:04 http://zhabiz62.blogfa.com

هر موقع واسم خریدیش واسم بفرست تا بهت بگم کدوم صفحه است!!!!!!!!!!!!!! جینگووووووووووووووول منتظرما
و اون موقع کاملا بهت ثابت میشه که اون متن مطعلق به دکتر علی شریعتی آقااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا


فعلا!!!!!!!!!

هروقت از تو اینترنت نتونستی دانلودش کنی.هروقت نتونستی از کتابخونه امانت بگیری.اونوقت پول بده خودم برات میخرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد