یادمان باشد


 فردا حتما...
ناز گل را بکشیم
حق به شب بو بدهیم
و نخندیم دیگر
به ترکهای دل هر گلدان!

و به انگشت نخی خواهیم بست...
تا فراموش نگردد فردا
زندگی شیرین است!
زندگی باید کرد....

و بدانم که شبی
خواهم رفت
و شبی هست که نباشد پس از آن
فردایی

نظرات 1 + ارسال نظر
نادم شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 00:32 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

به کجای هستی داری منزل ؟
کنار که هستی ؟

شادی یا غمگین ؟

آیا تو هم مثل من بیتابی ؟

مثل من بی جانی ؟

من تو را نمیبینم !

آیا تو مرا میبینی ؟

چشمان من ملتمس دیدن توست !

گوشهایم در جستجوی آهنگ صدای توست !

مرا تحمل تا به کی ؟

بی تو مردم !

میگویند تو رفتی !

آیا موقع رفتن اشکهای مر ا دیدی ؟

بگو آیا صدای فریا د بمان مرا شنیدی ؟

باور ندارم رفتنت را بی تو بودن را !

هیچ گاه نمیدانستم روزی فرا خواهد رسید

که اجازه دیدن تو ر ا نداشته باشم

و محتاج صدای پای قاصدی باشم

که خبر از تو آورد !

نیستی که ببینی بی تو پر پر زدنم را !

مرا به حال چه کسی رها کردی ؟

چگونه دل بریدی ؟

بدان خسته ام بی تو !

خیلی زود در قاب خاطره ی دل نشستی !

همه گویند تو خاطره ای و

یادی ست از تو برای من !

باید بگویم تا نفس دارم و از نفس افتم

و تا وجودی از وجودم را خداوند یکتا باقی گذارد

هرگز تو را فراموش نخواهم کرد و

هر گاه نام تو را می شنوم

تمام وجودم در هر لحظه خواهد مرد !

تو همیشه هستی کنار من...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد