طاقت فرساترین درد تنهایی است
بی آشنا بودن است
گنج بودن و در ویرانه ها ماندن است
عشق داشتن و زیبایی نیافتن است
زیبابودن و عشق نجستن است
نیمه بودن است.ناتمام زیستن است
بی انتظار گشتن است
چنگ بودن و نوازنده نداشتن است
نوازنده بودن و چنگ نداشتن است.
متن بودن و خواننده نداشتن است
در خلاء زیستن است
برای هیچ کس بودن است
برای زنده بودن کسی نداشتن است
بی ایمان بودن است
بی بند و پیوند و آوراره بودن است
جهت نداشتن است
دل به هیچ پیوندی نبستن است
جان به هیچ پیمانی گرم نداشتن است
اینها دردهای وحشی بود
دردهای دلهای بزرگ و روحهای عالی
چگونه انسان می تواند باشد و رنج نکشد
باشد و دردمند نباشد