رَبَّنــــا افْــــرُغْ علینا صَبْــــراً
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ، ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ
ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ این ﺧﻮﻧﻪ را ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ
ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ...
ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ
ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ
ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ
ادامه مطلب ...
برای اینکه همواره در آرامش و نشاط بسر ببری؛ به حالتِ کودکان نگاه کن، کودکان مدام در حالِ بازی اند. آن ها دائم می خندند،
تخیّل آن ها بسیار قوی است، وقتی چیزی را اشتباه می بینند، فورا" واکنش
نشان می دهند و از خود دفاع می کنند و دوباره؛ توجّه خود را به لحظه ی
اکنون معطوف می دارند.
دوباره سرگرمِ بازی می شوند،
کودکان در لحظه زندگی می کنند، آن ها از گذشته شرمنده نیستند، آن ها نگرانِ
آینده نیز نیستند، کودکان احساساتِ خود را بی پرده عیان می کنند، آن ها از
عشق ورزیدن نمی هراسند.
به کودکان نگاه کن و از آنان راه و روش زندگی کردن را بیاموز، وقتی کودکانه
زندگی کنی آنقدر بی پیرایه می شوی که بی مهابا عشقِ خود را ابراز می داری.
امّا چه برسرت آمده است، چرا تغییر کرده ای، چرا ذهنت را عوض کرده ای،
مشکل در برنامه ریزیی است که به ذهن خود داده ای و اطلاعاتی که در ذهن
انبار کرده ای، تو می کوشی کسِ دیگری جز خودت باشی، سعی می کنی برای پدر و
مادر، معلّم و جامعه خوب جلوه کنی،
تو تمرین می کنی که خودت نباشی، چیزی باشی که واقعا" نیستی، بدین سان خیلی
زود فراموش می کنی که کیستی و آنجاست که شروع می کنی به زندگی کردن با
تصوراتت،
این گونه است که از خودت دور می شوی و دورشدن از خود یعنی از دست رفتنِ آرامش و نشاط و راحتی و آسودگی خیال.
هر مشکلی را حلی دارد ...
اما وقتی فکر می کنید ،
مشکل شما هیچ چاره ای ندارد ،
هنوز یک راه حل باقی است ...
و آن " دعــــــا " نام دارد ... !