یه روز بهم گفت: «میخوام باهات دوست باشم؛آخه میدونی؟ من اینجا
خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم
خیلی تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «میخوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه
میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره میدونم
فکرخوبیه.من هم خیلی تنهام». یه روز دیگه گفت: «میخوام برم یه جای
دور، جایی که هیچ مزاحمی نباشه. بعد که همه چیز روبراه شد تو هم
بیا.«آخه میدونی؟ من اینجاخیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره
میدونم.فکر خوبیه. من هم خیلی تنهام». یه روز تو نامش نوشت: «من
اینجا یه دوست پیدا کردم. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه
لبخند کشیدم وزیرش نوشتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی
تنهام». یه روز یه نامه نوشت و توش نوشت: «من قراره اینجا با این
دوستم تا ابد زندگی کنم. آخه میدونی؟ من اینجا خیلی تنهام». براش یه
لبخندکشیدم و زیرش نوشتم: «آره میدونم. فکر خوبیه.من هم خیلی
تنهام». حالا دیگه اون تنها نیست و من از این بابت خیلی خوشحالم و
چیزی که بیشتر خوشحالم می کنه اینه که نمی دونه من هنوز هم خیلی
تنهام
گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست
حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟!
بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست
آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست
آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست
خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
سهراب
تو چرا میگفتی تا شقایق هست زندگی باید کرد
کاش می گفتی که شقایق مرد
زندگی را چه کنم
این دل پردرد و خستگی را چه کنم
سهراب
دیگراسب حیوان نجیبی نیست
کبوتر خسته است
لانه ها پرپر
کاش بودی و می دیدی
که دیگر خانه دوست بهانه است
دوستی دیگرمرد
عشق ها مشکی شد
رنگ غم
رنگ عزا
کاش می دیدی
دل من نیز مرده
پشت پرچین سکوت
وقت حس خاطره
خستگی شد ناقوس دلم
کاش می گفتی
که شقایق مرد
زندگی را چه کنم
عاشقی را چه کنم
خستگی را چه کنم