من برگ را سرودی کردم
سر سبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پرنبض تر ز انسان

من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر زمرگ

سر سبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم

پرتپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم

پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم

اجمد شاملو – باغ آئینه

ر این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …

از این زنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی به ضرب دشنه ای کشته است .
از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود  را، بر سر برزن، به خون نان فروش  سخت دندان گرد آغشته است .
از اینان، چند کس، در خلوت یک روز باران ریز، بر راه ربا خواری  نشسته اند کسانی، در سکوت کوچه، از دیوار کوتاهی به روی بام جسته اندکسانی، نیم شب، در گورهای تازه، دندان طلای مردگان را شکسته اند.
من اما هیچ کس را در شبی تاریک و طوفانی نکشته ام من اما راه بر مردی ربا خواری نبسته ام من اما نیمه های شب
ز بامی بر سر بامی نجسته ام .

♥ ♥ ♥ ♥ ♥ ♥

در این جا چار زندان است
به هر زندان دو چندان نقب،
در هر نقب چندین حجره،
در هر حجره چندین مرد در زنجیر …

در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست می دارند .
در این زنجیریان هستند مردانی که در رویایشان هر شب زنی در وحشت مرگ از جگر بر می کشد فریاد .

من اما در زنان چیزی نمی یابم – گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان، خاموش-من اما در دل کهسار رویاهای خود، جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علف های بیابانی که رویند و می پوسند و می خشکند و می ریزند، با چیز ندارم گوش .
مرا اگر خود نبود این بند، شاید بامدادی همچو یادی دور و لغزان، می گذشتم از تراز خاک سرد پست …

جرم این است !
جرم این است !

ادامه مطلب ...

شب بخیر

فردا باید ساعت 5ونیم بیدارشم.ساعت شش صبح باید برم سر کار 

چقدر حقیرند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند ،

نه اراده‌ی دوست نداشتن ،

نه لیاقت دوست داشته شدن

و نه متانت دوست داشته نشدن،

با این حال مدام شعر عاشقانه می‌خوانند