ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت :
ادامه مطلب ...سارا؟ سارا؟ کجایی؟
زن، نزد مرد رفت.کنارش نشست.
دست توی موهای او برد:می دونی چند ساله که
دیگه منو به این اسم صدا نزدی؟!!
مرد بعد از مدت ها دست زن را در دست
گرفت:متاسفم.هر کاری کردم اسمت یادم نیومد.
مکث کرد و با تعجب پرسید:مگه تو اسم دیگه ایی هم داشتی؟!!
زن، دست مرد را به سینه فشار داد.آن را بوسید و با صدای
بغض آلودی گفت:دیگه مهم نیست.
یک دختر در حمام
ساعت ? بعد از ظهر
1ـ لباساشو رو درمیاره? رنگ روشن ها رو تو
یک سبد و تیره ها رو تو یکی دیگه میگذاره
آدام اسمیت (۵ ژوئن ۱۷۲۳ - ۱۷ ژوئیه ۱۷۹۰) فیلسوفی اسکاتلندی بود که از او به عنوان پیشروی اقتصاد سیاسی یاد میشود. وی همچنین از نظریهپردازان اصلی نظام سرمایهداری مدرن به شمار میرود؛ اسمیت ایدههای خود راجع به اقتصاد را در کتاب خود ثروت ملل به تفصیل شرح داده است.
ادامه مطلب ...سوال :
ده تا پرنده نشسته بودند روی سیم برق . یه شکارچی میاد یه
تیر میزنه
به یکیشون. چند تا پرنده روی سیم باقی میمونند ؟
جواب :