شعری از احمدشاملو

به جستجوی تو
بر درگاه کوه می گریم ،
در آستانه ی دریا و علف

به جستجوی تو
در معبر بادها می گریم،
در چار راه فصول،
در چار چوب شکسته پنجره ای
که آسمان ابر آلوده را
قابی کهنه می گیرد.

به انتظار تصویر تو
این دفتر خالی
تا چند
ورق خواهد خورد؟

جریان باد را پذیرفتن
و عشق را
که خواهر مرگ است ـ
و جاودانگی
رازش را
با تو درمیان نهاد

پس به هیات گنجی درآمدی:
بایسته و آز انگیز
گنجی از آن دست
که تملک خاک را و دیاران را
از این سان
دل پذیر کرده است !

نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد
ـ متبرک باد نام تو! ـ

و ما همچنان
دوره می کنیم
شب را و روز را
هنوز را

گریه

یه روز بهم گفت: «می‌خوام باهات دوست باشم؛آخه می‌دونی؟ من اینجا

 خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم. فکر خوبیه.من هم

خیلی تنهام». یه روز دیگه بهم گفت: «می‌خوام تا ابدباهات بمونم؛ آخه

می‌دونی؟ من اینجا خیلی تنهام». بهش لبخند زدم و گفتم: «آره می‌دونم

ادامه مطلب ...

عصرانواع فحش در شغل های مختلف!!

یک وکیل مجلس این طور فحش می‌دهد:
احمق بی‌قانون، کودن، بی اعتبارنامه، تو از مصونیت اخلاقی خود سوء استفاده کرده‌ای. بدترکیب، ‌قیافه
کبود. دیگر اعتماد من از تو سلب شد. دیگر دوستی من و تو وخیم گردید. مرده‌شور آن صدای زنگوله مانندت
را ببرد. یک جلسه دیگر اگر جلوی چشمم بیایی استیضاحت می‌کنم!

خانم یک افسر این طور فحاشی می‌کند:

ادامه مطلب ...