خاطره ای از یک دکتر

چند شب پیش در میان مریض ها منشی ام وارد شد گفت یک آقایی که ماهی بزرگی در دست دارد آمده است و می خواهد شما را ملاقات کند.
یک مرد میانسال با یک لهجه شدید رشتی وارد شد و در حالی که یک ماهی حدودا ده کیلویی دریک کیسه نایلون بزرگ در دستش بود و شروع کرد به تشکر کردن که من عموی فلان کس هستم و شما جان او را نجات دادی و خلاصه این ماهی تحفه ناقابلی است و ...

ادامه مطلب ...

پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ- هاچ،

رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری: مارکوپولو جاسوس بود! (جراید)
بر اساس تحقیقات انجام گرفته و اطلاعات واصله، چند تن دیگر از جاسوسان و متخلفان و مظنونان به شرح زیر معرفی می‌شوند:

ادامه مطلب ...

داستان طنز سیندرلا

یکی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی

بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این

دختر خوشگله سیندرلا بود که بلا نسبت دخترای امروزی، روم به

دیوار روم به دیوار ، گلاب به روتون خیلی خوشگل بود .

ادامه مطلب ...

تو بمان

تو بمان 

تنها تو بمان 

تنها از دنیا تو بمان

داستان طنز کوتاه - BRT


- الو

- سلام

- سلام کجایی؟

- تو تاکسی دارم می رم خرید

- همین الام پیاده شو!

- چرا؟ نرسیدم که هنوز!

ادامه مطلب ...