تقویم تاریخ



چهارشنبه : به دلیل سرماخوردگی شدید و نیاز مبرم  به مرخصی و نظر به کاهش شرینی بدن،خوابگاه را به قصد خانه ترک نمودیم.


پنجشنبه : از سحرگاهان تا شامگاه خویش را  اندرون رختخواب عافیت  به خوابی از جنس مردمان کهف سپری نمودیم.


جمعه برای تفریحات سالم و گشت و گذار و  به نیت تفکر در خلقت به دشت و صحرا مشرف شدیم  که در انجا به دلیل ناپدید شدن سوییچ ماشین تمام وقت گرانبهاتر از طلایمان صرف پیدا کردن سوییچ مذکور نمودیم.



ادامه مطلب ...

افسانه


افسانه : در شب تیره ، دیوانه ای کاو
 دل به رنگی گریزان سپرده
 در دره ی سرد و خلوت نشسته
 همچو ساقه ی گیاهی فسرده
 می کند داستانی غم آور
 در میان بس آشفته مانده
 قصه ی دانه اش هست و دامی
 وز همه گفته ناگفته مانده
 از دلی رفته دارد پیامی
داستان از خیالی پریشان
 ای دل من ، دل من ، دل من
 بینوا ، مضطرا ، قابل من
 با همه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من
 جز سر شکی به رخساره ی غم ؟
آخر ای بینوا دل ! چع دیدی
 که ره رستگاری بریدی ؟
 مرغ هرزه درایی ، که بر هر
شاخی و شاخساری پریدی
 تا بماندی زبون و فتاده ؟
 می توانستی ای دل ، رهیدن
 گر نخوردی فریب زمانه
 آنچه دیدی ، ز خود دیدی و بس
 هر دمی یک ره و یک بهانه
 تا تو ای مست ! با من ستیزی
 تا به سرمستی و غمگساری
 با فسانه کنی دوستاری
 عالمی دایم از وی گریزد
 با تو او را بود سازگاری
 مبتلایی نیابد به از تو
 افسانه : مبتلایی که ماننده ی او
 کس در این راه لغزان ندیده
 آه! دیری است کاین قصه گویند
 از بر شاخه مرغی پریده

        «نیما یوشیج»

پیامک اشتباهی

بنده خدا کسی مجبورت نکرده بود.این شما بودید با دروغات و نیرنگ

 خواستی سواری بخورید

-اولا سلام.دوما فکر کنم پیام اشتباهی فرستادی رو خطم.

من میرم کنار چون از اول میدونستم همه حرفات دروغ بود.دیگه حق نداری به من پیام بدی

گفتم اشتباه گرفتی من به شما پیام ندادم


گر مرا نمی شناسید چرا مسیج می فرستید

شما به گوشی من پیام دادین .من که بهتون پیام ندادم.حالا یه بار دیگه شمارتون رو چک کنید ببینید واقعا شاید اشتباه گرفتین

نه هرچقدر کورباشم دگه اینقدرمی بینم که اشتباه نکنم


ادامه مطلب ...

با هم بیندیشیم

دیروز ظهر تو سالن غذاخوری شرکت نهار مرغ بود.چون  به اندازه کافی مرغ بدنمون تامین شده بود و نظر به کمبود شدید ویتامین املت در بدن بعد از دو قرن متمادی دوری از آشپزی ،با تلاش مضاعف و همت مضاعف.املتی بس لذیذ مهیا کردیماز قضای بد روزگار، رئیس شرکتمان نیز به دلیل سرریز مرغ بدن و کمبود املت ، لنگ لنگان و بوکشان به خوابگاه امده و در نقش انگل ایفای نقش نمود.


ادامه مطلب ...

برنامه

 امروز ششمین روز از اجرای برنامه بوووووووووووووووووووق میگذره. برنامه ای که هشت بار انجام دادم ولی هربار به دلیلی ناتمام باقی می ماند.

برام عجیبه

وقتی بخوای کاری انجام بدی و برنامه ای می چینی زمین و زمان دست به دست هم می دن تاجلوی انجام برنامه هاتوبگیرن.

عادت دارم همه کارامو با برنامه جلوبرم.درس خوندن، کار کردن، استراحت ، مرخصی رفتن ، شرینی خوردن.برا همشون برنامه دارم.

همیشه این برام یه سوال بوده که من با این همه مقید بودن به برنامه به زور به کارام میرسم چطور بعضیا هیچ برنامه ای برا کاراشون ندارن و شانسی شانسی پیش میرن و میگن هرچه بادا باد. اونوقت انتظار دارن تو زندگیشون موفق باشن


پ نوشت 1: از فردا باید بشینم گزارش سه ماهه عملکرد شرکت را بنویسم.

پ نوشت 2: چهارشنبه باید برم مرخصی تا شنبه 

پ نوشت 3: شما  برا کاراتون برنامه دارین؟