گاه گاهی دل من می گیرد
بیشتر
وقت غروب
آن زمانی که هوا نیز پر از تنهاییست
و اذان در پیش است
من وضو خواهم ساخت
از خدا خواهم خواست
که تو تنها نشوی
و دلت پر خوشی های دمادم باشد
مخواه از رخ ماهت نگاه بردارم
مخواه چشم بپوشم ، مخواه بردارم
اگر به یـُمن ِ قدمهای مهربانت نیست
بگو که سجده از این قبله گاه بردارم
مگر بهشت نگاه تو عاشقم بکند
که دست از سر ِ نقد ِ گناه بردارم
گناه ِ هرچه دلم بشکند به گردن توست
گناه ِ هر قدمی اشتباه بردارم
تو قرص ماهی و من کودکی که می خواهم
به قدر کاسه ای از حوض ِ ماه بردارم
بیا که چشم ِ جهانی هنوز منتظر است
بیا که دست از این اشک و آه بردارم
به من آرامش ده تا بپذیرم
آنچه راکه نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده ت
ا تغییر دهم
آنچه را که می توان تغییر دهم
بینش ده
تا تفاوت این دو را بدانم
مرا فهم ده
تا متوقع نباشم دنیا و مردم آن مطابق میل من رفتار کنند
لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام مستم
باز می لرزد دلم دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های نخراشی به غفلت گونه ام را تیغ
های نپریشی صفای زلفکم را دست
آبرویم را نریزی دل
ای نخورده مست
لحظه دیدار نزدیک است
با تمام وجود گناه کردیم و در تکرار آن اصرار،اما نه نعمتهایش را از ما گرفت و نه گناهان ما را فاش کرد .
اگر اطاعتش کنیم چه می کند...!
خدایا تو چه بی صدا و بی منت می بخشی
و من
چه حسابگر و با منت عبادت می کنم!