درسی بزرگ از یک کودک

سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد.

ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بودکه او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بودو هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت.پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟؟

برادر خردسال اندکی تردید کرد و....

ادامه مطلب ...

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی


آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئید
امشب ای مه تو هم ازطالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی
هرشب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
باغبان خار ندامت به جگر میشکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان
گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه زهجران لب شیرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی داد
ای پرستو که پیام آور فروردینی

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو
          دل باز ده ... آغاز مکن قصه نو

افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف  
           گفتا که دلت بجوی و بردار و برو

قضاوت علی (ع)

در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شکایت کرد. و ناله سر مى داد که :- خدایا! بین من و مادرم حکم کن .عمر از او پرسید:- مگر مادرت چه کرده است ؟ چرا درباره او شکایت مى کنى ؟جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شکم خود پرورده و دو سال تمام نیز شیر داده . اکنون که بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخیص مى دهم ، مرا طرد کرده و مى گوید: تو فرزند من نیستى ! حال آنکه او مادر من و.... ادامه مطلب ...

نشانه های زن و شوهر!

زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند!
پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟
زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم
ماموران مدرک خواستند،
زن و مرد گفتند نداریم !
ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟!
زن و مرد گفتند ...

ادامه مطلب ...