بدون شرح

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی دردی علاجش آتش است

شاملو


سکوت‏ آب
مى‏تواند
خشکى ‏باشد و فریاد عطش:
سکوت‏ گندم
مى‏تواند
گرسنه‏ گى ‏باشد و غریو پیروزمندانه‏ ى قحط:
همچنان که ‏سکوت ‏آفتاب
ظلمات ‏است ـ
اما سکوت ‏آدمى فقدان‏ جهان ‏و خداست:
غریو را
تصویر کن!شاملو


ای کاش میتوانستم

یک لحظه میتوانستم ای کاش
بر شانه های خود بنشانم
این خلق بیشمار را،
گرد حباب خاک بگردانم
تا با دو چشم خویش ببینند که خورشیدشان کجاست
و باورم کنند شاملو




تو نمی‌دانی نگاهِ بی‌مژه‌ی محکومِِ یک اطمینان
وقتی که در چشمِِ حاکمِ یک هراس خیره می‌شود
چه دریایِی‌ست!
تو نمی‌دانی مُردن
وقتی که انسان مرگ را شکست داده است
چه زنده‌گی‌ست! شاملو



لمسِ تن تو
شهوت است و گناه
حتی اگر خدا عقدمان را ببندد
داغیِ لبت ، جهنم من است
حتی اگر فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند
هم آغوشی با تو ، هم خوابگیِ چرک آلودی ست
حتی اگر خانه ی خدا خوابگاهمان باشد…
فرزندمان، حرام نطفه ترین کودک زمین است
حتی اگر تو مریم باشی و من روح القدس
خاتون من
حتی اگر هزار سال عاشق تو باشم ،
یک بوسه یک نگاه حتی ـ حرامم باد
اگر تو عاشق من نباشی…



بگو یا علی


اگر خسته جانی بگو یا علی

اگر ناتوانی بگو یا علی

اگر تن بیفتد میان بلا

مترس از بلا و بگو یا علی

اگر بی نوایی بگو یا علی

به بالای دست علی دست نیست

تو که زیر دستی بگو یا علی

اگر نیمه جانی بگو یا علی

اگر مرد مردی بگو یا علی

اگر رو سیاهی بگو یا علی

اگر پر گناهی بگو یا علی

اگر حق پرستی بگو یا علی

اگر مست مستی بگو یا علی

اگر می پرستی بگو یا علی

اگر شیعه هستی بگو یا علی

خیال


خیال تو

همه جا

با من است

اما ، دلم

گرمای بودنت را می خواهد

نه سردی خیالت را !

ﻋﺎﺷﻘﻢ،


ﻋﺎﺷﻘﻢ،
ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ
تو ﮐﺠﺎ؟
کوﭼﻪ ﮐﺠﺎ؟
پنجره ﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ؟
ﻣﻦ ﮐﺠﺎ؟
عشق ﮐﺠﺎ؟
ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ؟
تو به لبخند و نگاهی
ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ
ﺑﻨﺸﺴﺘﯿﻢ،
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻭﻣﻦِ خسته به چاهی
ﮔُﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺖ؟
از ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ؟
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻏﺎﺯ؟
اﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢِ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭ؟
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ؟
کاش ﻣﯽ ﺷﺪ ﮔُﻨﻪِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ؛ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻬﺘﺎﺏ،
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ