درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود .
پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟
از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و...
حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی.
پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.
در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد.
خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالیکه یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.
- آهای، آقا پسر!
پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق میزد وقتی آن خانم، کفشها را به او داد.پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:
- شما خدا هستید؟
- نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!
- آها، میدانستم که با خدا نسبتی دارید!
توجه: به دلیل پیچیدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بیش از ٨ نفر ثبت نام نمیشود !
کلاس
١
چگونه جایخى
را پر میکنند؟
برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمایش
اسلاید
مدّت: ۴ هفته، دوشنبهها و چهارشنبهها از ساعت ١٩ تا ٢١
کلاس
٢
آیا دستمال
توالت خود به خود عوض میشود؟
برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد
مدّت: ٢ هفته، شنبهها از ساعت ١٨ تا٢٠
کلاس
٣
مسئولیت پذیری
در قبال سطل زباله بردن یا نبردن ؟
برگزارى به صورت کار عملى و گروهى
مدّت: ۴
هفته، یکشنبهها از ساعت ١٩ تا ٢١
کلاس
۴
تفاوتهاى
بنیادى بین سبد لباسهاى کثیف و کف زمین
برگزارى به صورت نمایش فیلم با توضیحات
تکمیلى
مدّت: ٣ هفته، پنجشنبهها از ساعت ١۴ تا ١۶
کلاس
۵
آیا ظرفهاى
غذا میتوانند خودشان پرواز کنند
و در سینک آشپزخانه فرود آیند؟
برگزارى
به صورت نمایش ویدیویى
مدّت: ۴ هفته، سهشنبه و پنجشنبهها از ساعت ١٩
تا ٢١
کلاس
۶
گم کردن ریموت
کنترل و از دست دادن هویت
برگزارى به صورت کارگاه آموزشى همراه با گروههاى
پشتیبان
مدّت: ۴ هفته، چهارشنبهها و پنجشنبهها از ساعت ١٩ تا ٢١
کلاس
٧
یادگیرى چگونگى پیدا کردن چیزها …… ابتدا نگاه
کردن
به سرجایش و بعد زیر و رو کردن خانه
برگزارى به صورت بحث آزاد
مدّت: ٢ هفته،
دوشنبهها از ساعت١٨ تا ٢٠
کلاس
٨
حفظ سلامتى … گل آوردن براى
همسر
سلامتى شمارا به خطر نمیاندازد
برگزارى به صورت نمایش اسلاید همراه با نوار
صوتى
مدّت: سه شب، یکشنبه، سهشنبه و پنجشنبه از ساعت ١٩ تا
٢١
کلاس
٩
مرد واقعى
هنگامى که راه را گم کرد از یکنفر سوال میکند
برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد
مدّت: حداقل ۶
ماه، سهشنبهها از ١٨ تا ٢٠
کلاس
١٠
آیا از لحاظ
ژنتیکى غیرممکن است که به هنگام پارک
کردن ماشین
توسط همسرتان ساکت بنشینید؟
برگزارى به صورت شبیهسازى کامپیوترى
مدّت: ۴
هفته پنجشنبهها از ساعت ١٢ تا
١۴
کلاس
١١
تفاوتهاى
بنیادى بین مادر و همسر
برگزارى به صورت آنلاین و نقش بازى کردن
مدّت:
نامحدود، سهشنبهها از ساعت ١٩ تا ٢٢
کلاس
١٢
حفظ آرامش به هنگام خرید کردن
همسر
برگزارى به صورت تمرینات مدیتیشن و روشهاى
تنفسى
مدّت: ۴ هفته، شنبهها و سهشنبهها از ١٧ تا ٢٠
کلاس
١٣
مبارزه با
فراموشى … به یادآوردن روز تولد،
سالگردها و سایر تاریخهاى مهم
برگزارى به صورت جلسات شوک درمانى
مدّت: سه شب،
یکشنبه و سهشنبه و پنجشنبه از ساعت ١٩ تا ٢١
کلاس
١۴
اجاق گاز: چیست و چگونه استفاده میشود؟
برگزارى
به صورت نمایش زنده
سهشنبهها از ساعت ١٨ تا
خدا مشتی خاک برگرفت. می خواست لیلی را بسازد،
از خود در او دمید. و لیلی پیش از
آنکه با خبر شود، عاشق شد.
سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق
باشد.
زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد، عاشق می شود.
لیلی
نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان.
خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا
عاشق شوید.
آزمونتان تنها همین است: عشق. و هر که عاشق تر آمد،
نزدیکتر است.
پس نزدیکتر آیید، نزدیکتر.
عشق، کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد.
کمندم را بگیرید.
و لیلی کمند خدا را گرفت.
خدا گفت: عشق، فرصت گفتگو است.
گفتگو با من.
با من گفتگو کنید.
و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی
هم صحبت خدا شد.
خدا گفت: عشق، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می
کند.
و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند.
دو دوست که مدتی بود همدیگر را ندیده بودند به هم دیگر می رسد:
اولی:
خوب دوست عزیز بگو ببینم چه کار می کنی؟
دومی: کاری نمی کنم فقط
پارسال عروسی کردم.
اولی: خوب، تبریک عرض
میکنم.
دومی: تبریک نگو چون زنم از اون آتیش پاره
هاست!
اولی: پس خیلی متأسفم.
دومی: زیاد هم متأسف
نباش، چون از اون پولداراست...!
اولی: پس بهت تبریک عرض
میکنم.
دومی: نه، تبریک نگو، چون همه ی پولهاشو خرج کردیم و تموم
شد...!
اولی: پس خیلی برات متأسفم.
دومی: نه، زیاد هم
تأسف نداره، چون با مقداری از پولها یک خونه خریدیم!
اولی: آه،
پس بهت تبریک عرض می کنم!
دومی: نه تبریک نداره چون خونه آتیش
گرفت!
اولی: إ ، پس خیلی متأسفم...
دومی: نه،
متأسف نباش چون زنمنم تو همون خونه بود...!