-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 مهرماه سال 1389 16:36
امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟ بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان دلخوش ای مه به سرابم کن و بگذار بمیرم زندگی تلخ تر از مرگ بود گر تو نباشی بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم تا به کی خلقه شوم سر بدر...
-
ساقی و دلدار
جمعه 23 مهرماه سال 1389 16:30
گشتیم همه مست ولی یار نداریم دل در هوس ساقی و دلدار نداریم مستیم ولی مست نه از جام می سرخ با کاسه خون ساز جهان کار نداریم از مشکل ره با من فارغ ز چه گویی؟ باکی ز ره پر خم و دشوار نداریم این تاک کجا رست این باده که اش ساخت؟ کز شرب وی اینگونه نگهدار نداریم می از گل حق ساقی ما حق آری نظر عیش به هر خار نداریم مست از می...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 23:51
با تمام وجود گناه کردیم اما نه نعمتهایش را از ما گرفت ، نه گناهانمان را فاش کرد بیندیش اگر اطاعتش کنیم چه میکند . . . (شریعتی)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 22:35
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA سالی دگر گذشت تو اما نیامدی تنهاترین مسافر صحرا نیامدی بوی بهار میرسد از کوچه باغ ها آه ای بهار دائم دلها نیامدی تاریکی است هر آنچه که دیدم بدون تو ای آفتاب روشن فردا نیامدی این ندبه ها بدون تو فریاد می شود یعنی که جمعه آمده آقا نیامدی
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 20:53
-
قرض
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 20:44
دو دوست به نام های سام و مایک در حال مسافرت در اتوبوس بودند. ناگهان اتوبوس توقف کرد و یک دسته راهزن وارد اتوبوس شدند. راهزنان شروع به غارت کردن مسافران کردند. آن ها شروع به گرفتن ساعت و اشیاء قیمتی مسافران کردند. ضمنا تمام پول های مسافران را نیز از آن ها می گرفتند. سام کیف پول خود را باز نمود و بیست دلار از آن بیرون...
-
روباه و کلاغ
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 20:37
کلاغ پیری تکه پنیری دزدید و روی شاخه درختی نشست . روباه گرسنه ای از زیر درخت می گذشت . بوی پنیر شنید . به طمع افتاد . رو به کلاغ گفت : ای وای تو اونجایی ! می دانم صدای معرکه ای داری ! چه شانسی آوردم ! اگر وقتش را داری کمی برای من بخوان … کلاغ پنیر را کنار خودش روی شاخه گذاشت و گفت : این حرفهای مسخره را رها کن ! اما...
-
ملاقات ما انسان ها با خدا
پنجشنبه 22 مهرماه سال 1389 14:04
ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی امیلی به خانه برگشت، پشت در پاکت نامه ای را دید که نه تمبری داشت و نه مهر اداره پست روی آن بود. فقط نام و آدرسش روی پاکت نوشته شده بود. او با تعجب پاکت را باز کرد و نامه ی داخل آن را خواند: « امیلی عزیز، عصر امروز به خانه تو می آیم تا تو را ملاقات کنم. با عشق، خدا» امیلی همان طور که با دست...
-
دروغ بود!
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 22:13
در این بهار مژده باران دروغ بود در صبح دشت عهد سواران دروغ بود هرساقه ای تبر شد و صد شاخه را برید امید برگ و بار درختان دروغ بود افراسیاب حاکم این شهر مانده است افسانه های رستم دستان دروغ بود ! هر صبح و شام گرگ به این گله می زند از بس همیشه هی هی چوپان دروغ بود ! تقدیر آدم از بهشت رانده گشتن است حتی اگر دسیسه شیطان...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 22:09
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 22:06
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 21:00
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA روزی روزگاری یک زن آمریکایی قصد میکنه یک سفر دو هفته ای به ایتالیا داشته باشه … Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA شوهرش اون رو به فرودگاه می رسونه و واسش آرزوی می کنه که سفر خوبی داشته باشه … زن جواب میده ممنون عزیزم ، حالا سوغاتی چی دوست داری واست بیارم؟ مرد می خنده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مهرماه سال 1389 20:54
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA . آیا از رابطه دو چشم باهم آگاهی دارید؟ هیچ گاه یکدیگر را نمی بینند با هم مژه میزنند با هم حرکت میکنند با هم اشک میریزنند باهم می بینند با هم می خوابند با ارتباط عمیق با هم شراکت دارند ولی وقتی یک زن را می بینند یکی چشمک میزنه و دیگری نمیزنه !...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:52
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:46
-
فکر کن ......
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 21:34
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 تا حالا عادت داشتید اشیاء بی مصرف رو انبار کنید؟ و فکر کنید یه روزی – کی میدونه چه وقت – شاید به دردتون بخوره؟ تا حالا شده که پول هاتون رو جمع کنین و به خاطر اینکه فکر می کنید در آینده شاید بهش محتاج بشین، خرجش نکنید؟ تا حالا شده که لباسهاتون،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 18:07
-
تو را دوست دارم
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 18:01
تو را به جای همهی زنانی که نمیشناختم، دوست میدارم تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام، دوست میدارم برای خاطر عطر گسترهی بیکران و برای خاطر عطر نان گرم برای خاطر برفی که آب میشود، برای نخستین گل برای خاطر جانداران پاکی که آدمی نمیرماندشان تو را برای دوستداشتن دوست میدارم تو را به جای همهی زنانی که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 17:59
کجایی؟ که از جهان آدمیان هرچه دورتر میشوم نزدیکتر به تو میآیم تنهایم آنچنان که دروازهام صدای کوبش دستها را از یاد برده است یا آنچنان که خانهی متروکی را یادآوری که در برهوتی از صداها و سایهها تنها و ناامید مانده است. دلتنگیام: راه باریکهی تاریک ست که از آن به سوی تو میآیم و هر چه نزدیک میشوم فاصلهام با...
-
اصلن نباش
سهشنبه 20 مهرماه سال 1389 17:57
اصلن به دیدنم نیا دوستت دارم را توی گلهای سرخ نگذار برایم نیار اصلن به من به ویلای خندهداری در جنوب فکر نکن سردرد نگیر عصبی نشو اصلن زنگ در، تلفن، خواب، خیال، خلوت مرا نزن اینقدر نمک روی زخم من نپاش اصلن نباش با این همه روزی اگر کنار بیراههای عجیب حتا پیدایم کردی چیزی نگو تعجب نکن حتمن به دنبال تو آمده بودم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 21:25
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 21:16
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 20:57
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 20:34
-
سوتی
دوشنبه 19 مهرماه سال 1389 19:54
وااااااااااااای خدای من!!!!!!!!!!!!!!!!! خیلی ضایع بود خوب شد گفتی
-
به کجا چنین شتابان
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 15:05
به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا ز غبار این بیابان هوس سفر نداری؟ به کجا چنین شتابان گون از نسیم پرسید دل من گرفته زینجا ز غبار این بیابان هوس سفر نداری؟ همه آرزویم اما … چه کنم که بسته پایم چه کنم که بسته پایم به کجا چنین شتابان؟ به هر آن کجا که باشد،بجز این سرا، سرایم سفرت به خیر اما تو و دوستی...
-
شلمچه(یادمان شهدا)
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 04:23
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 مهرماه سال 1389 03:57
امشب در سر شوری دارم امشب در دل نوری دارم باز امشب در اوج آسمانم باشد رازی با ستارگانم امشب یک سر شوق و شورم از این عالم گویی دورم از شادی پر گیرم که، رسم به فلک سرود هستی خوانم در بر حور و ملک در آسمانها غوغا فکنم سبو بریزم ساغر شکنم امشب یک سر شوق و شورم از این عالم گویی دورم با ماه و پروین سخنی گویم وز روی مه خود...
-
نکات مثبت زندگی را ببینید
شنبه 17 مهرماه سال 1389 22:52
از گورخری پرسیدم: ?تو سفیدی راه راه سیاه داری، یا اینکه سیاهی راه راه سفید داری؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید تو خوبی فقط عادتهای بد داری، یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟ ساکتی بعضی وقتها شلوغ میکنی، یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟ ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسردهای و بعضی روزها خوشحالی؟ لباسهات...
-
خصوصیات یک دوست خوب
شنبه 17 مهرماه سال 1389 13:31
دوسـتـان خـوب یـک سری ویژگی دارند که آنها را از دیگران متمایز می کند و سبب میگردد دوستــان بیشتری در کنارخود داشته باشند بنابراین با تـغیـیـر رفـتـار خــود به جرگه اینگونه افراد بپیوندید: 1- یـک دوسـت خـوب حرفهایی که بصورت محرمانه به وی زده شـده اسـت را نـزد خـود نـگـاه داشـتـه و رازدار شـمــامیباشد. 2- وقت شناس بوده...