سلام،
هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعرمعروف و محبوب « بی تو مهتاب شبی....» رو امروزه بگه ،چطوری میگفت؟
خری آمد به سوی مادر خویش******** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری اگر تو بچه ات را دوست داری ****** خر مادر بگفتا : ای پسر جان
تورا من دوست دارم بهتر از جان******** ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشگل***** خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمودو پشتکی زد****** بگفت : مادر به قربان نگاهت **** به قربان دوچشمان سیاهت
ادامه مطلب ...می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.
خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد..
. خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم .. .
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...