-
در گلستانه
جمعه 26 آذرماه سال 1389 11:23
دشت هایی چه فراخ کوه هایی چه بلند در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟ من دراین آبادی پی چیزی می گشتم پی خوابی شاید پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی پشت تبریزی ها غفلت پاکی بود که صدایم می زد پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم چه کسی با من حرف می زد ؟ سوسماری لغزید راه افتادم یونجه زاری سر راه بعد جالیز خیار ‚ بوته های گل رنگ و...
-
چرا
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 15:40
چرا راننده ها زیر بارون فقط دلشون به حال زنها می سوزه چرا باجناقها هیچوقت از هم خوششون نمیاد؟ . چرا زنها بچه برادرشون رو بیشتر از بچه خواهرشون دوست دارند؟ . چرا پدر دخترها تو خواستگاری کمتر از همه حرف می زنن؟ . چرا مراسم ختم ساعت 4 بعد از ظهر تشکیل میشه؟ . چرا وقتی پشت سر یکنفر صحبت میکنن اصلا فکر نمیکنن این غیبته؟ ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 21 آذرماه سال 1389 14:37
زمینم خوب می دانم که اینجا جمعه بازار است و دیدم عشق را در بسته های زرد و کوچک نسیه می دادند در اینجا قدر نشناسند و مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه می گیرند نیا باران زمین جای قشنگی نیست
-
سلام به همه دوستای خوبم
دوشنبه 15 آذرماه سال 1389 18:27
خییییییییلی خیییییلی ممنون که به من سر زدین و نگرانم شدین. تو این هفته خییییییییلی خیییییییلی کار دارم .اینترنتم هم قطع شده الان هم فقط اومدم خبر بدم و برم چهارشنبه میام اپ می کنم به همتون سر میزنم
-
پدر مرا ببخش
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 12:02
شب از نیمه گذشته بود. پرستار به مرد جوانی که آن طرف تخت ایستاده بود و با نگرانی به پیرمـرد بیمار چشم دوخته بود نگاهی انداخت. پیرمرد قبل از اینکه از هوش برود، مدام پسر خود را صدا می زد. پرستار نزدیک پیرمرد شد و آرام در گوش او گفت: پسرت اینجاست، او بالاخره آمد. بیمار به زحمت چشم هایش را باز کرد و سایه پسرش را دید که...
-
پدران و پسران
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:58
مردی برای این که فرزندانش از درس عقب نمانند و وقت خود را مدام پای اینترنت نگذرانند، تصمیم می گیرد ساعاتی که در خانه نیست، “مدم” ADSL را پنهان کرده و از دسترس بچه ها دور نگه دارد. برای همین، دور از چشم بچه ها، آن را داخل کیف “سامسونت” رمز دار خود می گذارد. بچه ها (دو پسر ۱۷ و ۱۰ ساله) در جستجوی “مدم”، کیف را پیدا می...
-
اشتباه فرشتگان .
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:55
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود . پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم!؟ از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: با چنان عشقی زندگی کن که...
-
یکی از بستگان خدا
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:54
شب کریسمس بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالیکه پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد. در نگاهش چیزی موج میزد، انگاری که با نگاهش ، نداشتههاش رو از خدا طلب میکرد، انگاری با چشمهاش آرزو میکرد....
-
تضمینی زیبا از استاد شهریار
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:44
ای که از کلک هنر نقش دل انگیز خدایی حیف باشد مه من کاینهمه از مهر جدایی گفته بودی جگرم خون نکنی باز کجایی «من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی» مدعی طعنه زند در غم عشق تو زیادم وین نداند که من از بهر عشق تو زادم نغمهء بلبل شیراز نرفته است زیادم «دوستان عیب کنندم که چرا دل بتو...
-
سلام
پنجشنبه 11 آذرماه سال 1389 11:26
امروز تصمیم گرفتم لیست اون دوستان که اصلا به وبلاگم سر نمیزنن را از تو لینکدونی حذف کنم. اخه من می خوام همیشه به دوستام سر بزنم و کمی بی انصافیه من به یه نفر هر روز سر میزنم و اون سالی یه بار هم به وبلاگم نیاد.
-
دل سپرده
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 17:09
وقتی تمام خودم را در رفتنت مچاله کردم و دور انداختم وحشتناک بود اما تازه فهمیده بودم که حتیٰ لحظه های مرگمـم نیز دل سپرده ی گام های تو بودند
-
از این پس
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 17:08
از این پس برای هیچ کس نخواهم خواند نخواهم گفت قصه ی دربدری واژه هایم را از این پس باقی نخواهد ماند هیچ برگ گلی که بگوید قصه ی غربت دردهایم را □ بغض مبهم شعرهایم ! ازین پس کجا خواهی رفت؟ تو نیز – آواره خواهی ماند پس گرفتگی صدایم □ چه سخت از من گسیختی چه سخت گسیختی از من علت واضح سروده هایم! □ چه کردند با من رسالت...
-
دوستای خوبم سلام
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 17:03
هفته پیش گفتم خدا حافظ خرمشهر و احتمالا هفته دیگه بگم سلام سوادکوه به احتمال زیاد برای پروژه جدیدمون حدود ۱۰سال باید برم شمال
-
بهشت طبیعت ایران
دوشنبه 8 آذرماه سال 1389 16:57
شهرستان سوادکوه:یکی از شهرستانهای استان مازندران در شمال ایران است که در ناحیه البرز مرکزی و در مجاورت استان سمنان قرار گرفته است. مهمترین شهر این شهرستان شهر زیراب بوده که دارای بیشترین جمعیت و مساحت در سطح شهرستان میباشد. شهرستان سوادکوه از سمت شمال به شهرستان قائمشهر ، از سمت جنوب به شهرستان فیروزکوه در استان...
-
خداحافظی
سهشنبه 2 آذرماه سال 1389 09:11
اومدم تا از شما دوستان عزیزم خدا حافظی کنم و یه ده روزی برم مسافرت دلم برا همتون تنگ میشه. یه نکته را از همین حالا یاداوری کنم که کسی از دستم ناراحت نشه.سوغات بی سوغات(یادم نرفته برا روز تولد همه کیکها را خوردید و چیزی به من ندادید )
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 18:22
-
کلاسهای تخصصی مخصوص آقایان
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 18:07
توجه: به دلیل پیچیدگى و مشکلى موضوعات، براى هر کلاس بیش از ٨ نفر ثبت نام نمیشود ! کلاس ١ چگونه جایخى را پر میکنند؟ برگزارى به صورت مرحله به مرحله همراه با نمایش اسلاید مدّت: ۴ هفته، دوشنبهها و چهارشنبهها از ساعت ١٩ تا ٢١ کلاس ٢ آیا دستمال توالت خود به خود عوض میشود؟ برگزارى به صورت میزگرد و بحث آزاد مدّت: ٢ هفته،...
-
لیلی، نام تمام دختران زمین است
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 18:01
خدا مشتی خاک برگرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید. و لیلی پیش از آنکه با خبر شود، عاشق شد. سالیانی ست که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد. زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد، عاشق می شود. لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان. خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان...
-
مرد خوش شانس
یکشنبه 30 آبانماه سال 1389 17:48
دو دوست که مدتی بود همدیگر را ندیده بودند به هم دیگر می رسد: اولی: خوب دوست عزیز بگو ببینم چه کار می کنی؟ دومی: کاری نمی کنم فقط پارسال عروسی کردم. اولی: خوب، تبریک عرض میکنم. دومی: تبریک نگو چون زنم از اون آتیش پاره هاست! اولی: پس خیلی متأسفم. دومی: زیاد هم متأسف نباش، چون از اون پولداراست...! اولی: پس بهت تبریک عرض...
-
انتظار
جمعه 28 آبانماه سال 1389 16:18
آشفته و بی قرار می میرم من از شدت انتظار می میرم من آقای دوازده! تو تا برگردی روزی صد و بیست بار می میرم من
-
درد
جمعه 28 آبانماه سال 1389 16:18
هر هفته غروب جمعه ها، یعنی درد هر روز ندیدن شما یعنی درد گفتند که منتظر بمانیم ولی یک هفته ی دیگر ... به خدا یعنی درد
-
مجله الکترونیکی موفقیت
جمعه 28 آبانماه سال 1389 10:28
دانلود مجله ا دانلود مجله دو
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 12:54
حمید مصدق *تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم که چرا...
-
شاملو
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 12:51
در آوار خونین گرگ و میش، دیگر گونه مردی آنک که خاک را سبز می خواست و عشق را شایسته زیباترین زنان که اینش به نظر هدیتی نه چنان کم بها بود که خاک و سنگ را بشاید چه مردی، چه مردی که می گفت قلب را شایسته تر آن که به هفت شمشیر عشق در خون نشیند و گلو را بایسته تر آن که زیباترین نامها را بگوید و شیرآهن کوهمردی ازین گونه عاشق...
-
عیدتون مبارک
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 08:47
عید قربان بر عموم مسلمانان جهان مبارک باد ------------------------------------------------------------------- روز اوج بندگی و تجلی ایثار ابراهیمی مبارک. عید اضحی رسم و آئین خلیل آزرست بعد آن ،عید غدیر، روز ولای حیدر است عید قربان و پیشاپیش عید سعید غدیر مبارک
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 08:47
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 08:46
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 21:31
-
اس ام اس
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 19:57
لره میره غارحرا،جبرئیل بهش میگه: اقراء؟ لره میگه یعنى چى؟ جبرئیل میگه یعنى بخوان! لره میگه: بارون بارون بارون هى... زن به شوهرش میگه : تو هندوستان یک زن رو به قیمت یک گوسفند فروختند.. به نظر تو این بی انصافی نیست؟؟؟ شوهره میگه : نه اگه زن خوبی باشه می ارزه. ..
-
کفش ورزشی
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 19:38
روزی دو دوست (از اون دوستای چندین و چند ساله ) در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد! یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری پوزخندی زد و گفت: بی جهت آماده نشو ،هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود . دوست اولی به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم کافیست از تو...