-
اعتصاب در خانه
شنبه 18 دیماه سال 1389 07:54
سه تا زن انگلیسی ، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میزارن که اعتصاب کنن و دیگه کارای خونه رو نکنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کارو بهم بگن. زن فرانسوی گفت: به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شدم بنابراین نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه ... خلاصه از اینجور کارا دیگه بریدم. خودت یه فکری بکن من که دیگه نیستم...
-
پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ- هاچ،
شنبه 18 دیماه سال 1389 01:03
رئیس سازمان میراث فرهنگی و گردشگری: مارکوپولو جاسوس بود! (جراید) بر اساس تحقیقات انجام گرفته و اطلاعات واصله، چند تن دیگر از جاسوسان و متخلفان و مظنونان به شرح زیر معرفی میشوند: -هاچ زنبور عسل: نامبرده یکی از زنبورهای بی هنر و بی سواد بوده است که فرمول تهیه عسل طبیعی را بلد نبوده، وی پس از مدتی به دروغ و با استفاده...
-
شعرجمعه
جمعه 17 دیماه سال 1389 10:38
جمعه یعنى یک غــــــزل دلــواپســــــــــى جمعه یعنى گریه هــــاى بى کســــــــى جمعه یعنـــــــــى روح سبز انتظــــــــــار جمعه یعنى لحظه هاى بى قــــــــــرار بى قـــــرار بــــى قـــراریـــــــــهاى آب جمعه یعنــــــى انـــتـــــــظار آفـــــتاب جمعه یعنى ندبـه اى در هجر دوست جمعه خود نـــــــدبه گر دیدار اوست...
-
خدایا
جمعه 17 دیماه سال 1389 10:33
تب سوزنده عشق به تو را چه درمان خواهد کرد جز دیدار تو؟ و زخم عمیق و کاری گناه را بر جای جای روح دردمندم چه چیز جز غفران تو التیام خواهد بخشید؟
-
با دستهای تهی از طاعت
جمعه 17 دیماه سال 1389 10:32
اِلهى کَسْرى لا یَجْبُرُهُ اِلاّ لُطْفُکَ وَ حَنانُکَ وَ فَقْرى لایُغْنیهِ اِلاّ عَطْفُکَ وَ اِحْسانُکَ وَ رَوْعَتى لا یُسَکِّنُها اِلاّ اَمانُکَ... خداوندا! این دل شکسته را جز دستهای مهربانی تو درمانی نیست و این دست بسته را جز از ابر احسان تو بارانی، نه. خدایا! این قامت خمیده جز به دیدار تو راست نمی شود و این تنهای...
-
مناجات امام علی علیه السلام در دل شب
جمعه 17 دیماه سال 1389 10:27
عُروة بن زبیر می گوید: با گروهی در مسجد رسول خدا نشسته بودیم که سخن از بدر و بیعت رضوان به میان آمد. ابودرداء گفت:« آیا می خواهید کسی را نام ببرم که ثروتش از همگان کمتر، ولی تقوا و تلاشش در عبادت خدا بیش از همه است؟ » گفتند:«آری. بگو.» گفت:« امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب » در این هنگام تمام افراد حاضر در مجلس با...
-
دعای فرج امام زمان(عج)
جمعه 17 دیماه سال 1389 10:10
"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا" خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات، سرپرست و...
-
برگی از خاطرات یک نوزاد
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 21:33
سلام! بدون هر گونه مقدمه چینی باید بگم که اصولاً من نوزاد بدشانسی هستم. یه چیزی تو مایه های دالتون ها توی کارتون لوک خوش شانس. البته باید بگم که اونا در مقابل من برای خودشون یه پا لوک خوش شانسن. شاید فکر کنید که من از اون دسته نوزادانی ام که چون دختر خاله ام مای بی بی چیک چیک خریده و من فقط ساده شو دارم احساس بدشانسی...
-
وصلت ناجور
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 21:21
وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود بسکه بودم سر بزیر و در غذا کافور بود رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم گفت باید زن بگیری تو وَ این دستور بود چندباری خواستگاری رفته بودم بد نیود میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود این یکی گیسو کمند و...
-
سلام
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 21:15
حواستون هست یه مدتیه نه عروسی نه جشن تولدی نه مرگی نه هیچی به کی بگم شرینی بدنم شدیدا اومده پایین هم اکنون نیازمند کمک شیرینتون هستیم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 21:14
دلم انفجاریست ، بمبم تو باش! دری بسته هستم ، پلمبم توباش! مرا کشف کن گرچه دور از توام بیا و کریستف کلمبم تو باش!
-
نظر شما چیه
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 23:00
من هنوز هم نمیدونم هرروز داره به عمرمون اضافه میشه یا از عمرمون کم میشه
-
گناه
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 20:00
همیشه معتقدم گناه باید لذت داشته باشد گناهی که لذت ندارد ؛ حماقت است آدم ها گناه می کنند و گناه می کنند و گناه می کنند و هیچ لذتی در پس گناهان بیشمارشان نیست یا آدم ها خیلی احمق شده اند و یا من در تعریف گناه اشتباه می کنم
-
فوتبال بانوان
یکشنبه 12 دیماه سال 1389 21:50
-
هنر نزد ایرانیان است و بس
شنبه 11 دیماه سال 1389 23:21
خدایی انیشتین ، افلاطون ، هیتلر ، بیل گیتس میتونن این کارو بکنن پس میگن هنر نزد ایرانی است و بس ،الکی نیست
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 دیماه سال 1389 23:09
-
ملاقاتی
شنبه 11 دیماه سال 1389 22:49
سرباز از برج دیده بانی نگاه می کرد و عکاس را می دید که بی خیال پیش می آمد سه پایه اش را به دوش می کشید. هیچ توجهی به تابلوی«منطقه نظامی/ عکاسی ممنوع» نکرد. هوا سرد بود و حوصله نداشت از دکل پایین بیاید. مگسک را تنظیم کرد و لحظه ای نفس در سینه اش حبس شد. تلفن که زنگ زد، تیرش خطا رفت. ـ جک خواهرت از مینه سوتا آمده بود تو...
-
تمرین
شنبه 11 دیماه سال 1389 20:24
مدت ها تمرین کرد تا همان آدمی شد که همسرش، دوست داشت شبیه او باشد. و تازه، آن وقت بود که فهمید، همسرش همان آدمی نیست که او انتظار داشت ، باشد.
-
انتظار
جمعه 10 دیماه سال 1389 22:39
این روزها انتظارها به سر نمی رسد فقط به ته که میرسند دود میشوند و به هوا می روند......
-
انتظار
جمعه 10 دیماه سال 1389 17:21
هنوزم انتظارم انتظار است هنوزم دل به سینه بی قرار است هنوزم خواب میبینم به شبها همان مردی که بر اسبی سوار است همان مردی که آید جمعه روزی و این پایان خوب انتظار است
-
مناجات
چهارشنبه 8 دیماه سال 1389 22:32
خداوندا از پاداش، معافم کن از بخشش، نا امیدم کن از بهشت، مایوسم کن تا هرچه می کنم به سودای انعام تو نباشد. خداوندا! اگر داشتن، ذلیل داشتنم میکند ندارم کن اگر کاشتن، اسیر چیدنم میکند بیکارم کن اگر اندیشه خیانت به یاران بر سرم افتاد بر سر دارم کن اگر به لحظه غفلتی در افتادم پیش از سقوط، هشیارم کن اگر رنج بیماران،...
-
رنگ
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 21:57
خدایا ، دلم رو اونقدر بزرگ کن که دعای همه بنده های خوبت توش جا شه ... صدای دعاهام رو انقدر بلند کن که ناله همه دردمندا باهاش همراه شه ... دستام رو به درگاهت اونقدر بلند کن که به بلندی آسمون آبی دل همه آبی دلای عالم برسه ... و قلبم رو در محبتت اونقدر نازک کن که از زلال شیشه اش ، هر نسیم بهاری و هر عطر بهشتی و هر پرتو...
-
رسم زندگی
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 20:55
هی فلانی می دانی ؟ می گویند رسم زندگی چنین است... می آیند.... می مانند.... عادت می دهند.... ومی روند. وتو در خود می مانی و تو تنها می مانی راستی نگفتی رسم تونیز چنین است؟.... مثل همه فلانی ها....
-
دیار مهر
یکشنبه 5 دیماه سال 1389 20:37
پرستویی غریب و بی پناهم که خون میریزد از بال نگاهم چه سازد با تو ای سر در هوا صبر دل چون بید مجنون سر به راهم ********************* مرا با سوز جان بگذار و بگذر اسیر و ناتوان بگذار و بگذر چو شمعی سوختم از آتش عشق مرا آتش به جان بگذار و بگذر ********************** دلی چون لاله بی داغ غمت نیست بر این دل هم نشان بگذار و...
-
خولی و خر نامرد
شنبه 4 دیماه سال 1389 23:32
روزی خولی از راهی می گذشت. درختی پیدا کرد و زیر سایه آن کمی خوابید. ناغافلی دزدی آمد و خرش را دزدید. خولی وقتی از خواب بیدار شد و دید خرش نیست، خورجینش را برداشت و به راه خودش ادامه داد تا اینکه چشمش به خر دیگری افتاد که بدون صاحب بود. آن را گرفت و کوله بارش را روی آن گذاشت و به راه خود ادامه داد و با خودش گفت: خدا گر...
-
لیلی تشنه تر شد
شنبه 4 دیماه سال 1389 23:17
لیلی گفت: امانتی ات زیادی داغ است. زیادی تند است. خاکستر لیلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گیری؟ خدا گفت: خاکسترت را دوست دارم، خاکسترت را پس می گیرم. لیلی گفت: کاش مادر می شدم، مجنون بچه اش را بغل می کرد. خدا گفت: مادری بهانه عشق است، بهانه سوختن؛ تو بی بهانه عاشقی، تو بی بهانه می سوزی. لیلی گفت: دلم زندگی می...
-
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم
شنبه 4 دیماه سال 1389 01:00
بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است چرا آب به گلدان نرسیده است چرا لحظه باران نرسیده است هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است به ایمان نرسیده است و هنوزم که هنوز است ، غم عشق به پایان نرسیده است بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است چرا کلبه احزان...
-
سلام
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 20:59
بلاخره اینترنت منم فعال شد.دیگه هر روز میام تووب
-
شب یلدا فرخوانده باد
سهشنبه 30 آذرماه سال 1389 20:56
بفرمایید هندونه
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آذرماه سال 1389 11:25
من تمنا کردم که تو با من باشی تو به من گفتی : هرگز هرگز!!! پاسخی سخت و درشت و مرا غصه این هرگز کشت!!!