-
تصاویر ملل مختلف
دوشنبه 24 آبانماه سال 1389 19:06
-
خدایا! شکرت!
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 17:46
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی میخرم کوزه و ظرف سفالی میخرم گر نداری ، هرچه داری می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی و بغضش هم شکست اول ماه است و نان در خانه نیست ای خدا ! شکرت ولی این زندگی است !!؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری...
-
عاشق شده است
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 17:24
شاعرت چند صباحی است که عاشق شده است با همه منتقدان تو موافق شده است چقدر شعر برای تو فرستاد اما کاغذ تک تکشان موشک و قایق شده است کور و کر بود و نمیدید ، ولی از امروز چشم و گوش قلمش باز حقایق شده است نه! خدایی.. چه گلی بر سر شعرش زده ای؟ بیت بیت غزلش گریه و هق هق شده است دختر خانه ی پهلویی شان شکل شماست این شباهت چقدر...
-
دریا
شنبه 22 آبانماه سال 1389 20:01
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 گفتی نمی خواهی که دریا را بلد باشی اما تو باید خانه ی ما را بلد باشی یک روز شاید در تب توفان بپیچندت آن روز باید ! راه صحرا را بلد باشی بندر همیشه لهجه اش گرم و صمیمی نیست باید سکوت سرد سرما را بلد باشی یعنی که بعد از آنهمه دلدادگی باید نامهربانی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 آبانماه سال 1389 19:55
-
اسکناس 100 یوروئی – تجارت مدرن!!!(هنر اقتصاد دان)
شنبه 22 آبانماه سال 1389 16:56
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA MicrosoftInternetExplorer4 It is the month of April, on the shores of the Black Sea . It is raining, and the little town looks totally deserted. It is tough times, everybody is in debt, and everybody lives on credit . ماه آوریل است، درکنار یکی از سواحل دریای سیاه باران می...
-
راز حضور
شنبه 22 آبانماه سال 1389 16:43
حضور هیچ کس در زندگی ما اتفاقی نیست.خداوند در هر حضور، رازی نهان کرده برای کمالِ ما.خوش آن روزی که دریابیم رازِ این حضور را
-
گلدان خالی
جمعه 21 آبانماه سال 1389 01:59
نه شکوفه ها و نه بهار؛ هیچ چیز جز تو نخواهدتوانست جای خالی تو را پرکند. بهار را اگر پارسال ازدست داده بوده ایم، امسال آراسته تر بازیافته ایم، گاهی پنجره های شکسته اتاق خلوت خود را بازمی گذارم بدان امید که نسیم رهگذری شتابان بوی تو را بازآرد؛ یا برگرد و یا مرا نیز بخوان که داشتن تو طراوتی روح افزا نثار آسمان بهشتی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 آبانماه سال 1389 01:50
جمعه یعنی یک غزل دلواپسی جمعه یعنی گریه های بی کسی جمعه یعنی روح سبز انتظار جمعه یعنی لحظه ای بی قرار بی قرار بی قراری های آب جمعه یعنی انتظار آفتاب جمعه یعنی ندبه ای در هجر دوست جمعه خود ندبه گر دیدار اوست جمعه یعنی لاله ها دلخون شوند از غم او بیدها مجنون شوند جمعه یعنی یک کویر بیقرار ازعطش سرخ و دلش در انتظار انتظار...
-
معنی برخی از کلمات
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 21:40
ادب : یعنی کمک به یک خانم زیبا در عبور از خیابان حتی اگر به کمک احتیاج نداشته باشد ازدواج : قمار زندگی است و در قمار معمولا برد با کسی است که بیشتر تقلب کند الکل : مایه گرانبهایی که همه چیز را محفوظ نگاه می دارد مگر اسرار را اوراقچی : تنها موجودی که زنها را بهترین رانندگان دنیا میدان ایده آل : شوهری که بتواند با زنش...
-
معنی برخی از کلمات
پنجشنبه 20 آبانماه سال 1389 21:35
ادب : یعنی کمک به یک خانم زیبا در عبور از خیابان حتی اگر به کمک احتیاج نداشته باشد ازدواج : قمار زندگی است و در قمار معمولا برد با کسی است که بیشتر تقلب کند الکل : مایه گرانبهایی که همه چیز را محفوظ نگاه می دارد مگر اسرار را اوراقچی : تنها موجودی که زنها را بهترین رانندگان دنیا میدان ایده آل : شوهری که بتواند با زنش...
-
طـــــ ـ ـ ــــنز سیر تحول پسران در دانشگاه
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 14:23
ترم اول: لباسهایتان اتو کشیده است! میخواهید شاگرد اول شوید تا هم پول خوابگاه را ندهیدو هم برای بر و بچهها، کلاس بگذارید! چون هنوز کسی شما را نمیشناسه و شما هم متقابلا" کسی را نمیشناسید. شاگرد دوم میشوید!! پول خوابگاه هرگزکم نمیشود.حتی ربع هم نمیشود. هنوز کلاس نذاشته، از سوی دانشجویان دیگر به عناوین مهمی چون :...
-
خانومهای محترم
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 14:16
فقط لطفا (کیف و چمدان)خود را در دسترس نگه دارید ! دائما به شوهرتان بگویید : ولی خودمونیم ها ، تو بیریخت ترین خواستگارم بودی ! غذای شور و سوخته جلوی شوهرتان بگذارید .و قبل از اینکه به غذا لب بزند بگویید : اینقدر بدم میاد از مردایی که از غذای زنشون ایراد می گیرن ! هروقت شوهرتان برای شما دسته گل خرید ، بگویید : اِ ،...
-
سلام
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 13:22
دیروز غروب اومدم خونه تا جمعه خونم و اینترنت پرسرعت دارم شنبه صبح باید برم سرکار
-
فرق پول گرفتن دخترها و پسر ها از عابر بانک
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 21:59
پسرها :با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک کارت رو داخل دستگاه میذارن کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن پول و کارت رو میگیرن و میرن دخترها با ماشین میرن دم بانک در آینه آرایششون رو چک میکنن به خودشون عطر میزنن احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن در پارک...
-
پیامدهای زلزله در کشورهای مختلف دنیا
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 21:51
ونزوئلا : زلزله میآید. ایران ضمن همدردی با ملت فهیم ونزوئلا، برای آنها حدود دو میلیون خانهی پیشساخته و مقادیر خفنی بیسکویت و کلوچهی لاهیجان و کنسرو ارسال میکند. قرار میشود تمام مردم ایران یا یک لقمه از غذایشان را به آنها بدهند یا دولت خودش به زور یک لقمه از غذای ملت بزند و به آنها بدهد. رئیس جمهور ونزوئلا هم...
-
برخی رشته های دانشگاهی به طنز
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 21:37
۱-رشته تغذیه: رشته ای که اشتباهاً جزو رشته های دانشگاهی اومده. آینده شغلی بسیار تیره و تیریکی دارند. در بهترین حالت و در صورتی که شهرداری به فارغ التحصیلان این رشته مجوز بدهد میتوانند اقدام به باز کردن ساندویچ فروشی کنند! ضمناً دانشجویان فوق لیسانس هم میتونند Fast Food بزنند.از بزرگترین دستاورد های علمی این رشته در...
-
تست هوش فوق العاده
یکشنبه 16 آبانماه سال 1389 21:24
فقط زیاد روی هر سوال فکر نکیند چون جوابی که بعد از یک ساعت داده بشه چندان فایده ای نداره سوال ها: مسئله ۱ – فرض کنید راننده یک اتوبوس برقی هستید . در ایستگاه اول ۶ نفر وارد اتوبوس می شوند ، در ایستگاه دوم ۳ نفر بیرون می روند و پنج نفر وارد می شوند . راننده چند سال دارد ؟ مسئله ۲ – پنج کلاغ روی درختی نشسته اند ، ۳ تا...
-
باورها و تاثیر فوق العاده عجیب آنها
شنبه 15 آبانماه سال 1389 21:53
آزمایشی را در « هاروارد یونیورسیتی » انجام دادند :80 پیرمرد و 80 پیرزن را انتخاب کردند . یک شهرک را به دور از هیاهو مانند با 40 سال پیش ساختند . غذاهای 40 سال پیش در این شهرک پخته میشد . خط روی شیشه های مغازه ها ، فرم مبلمان ، آهنگها ، فیلم های قدیمی ، اخباری که از رادیو و تلویزیون پخش میشد ، را مطابق با 40 سال قبل...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبانماه سال 1389 17:37
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت به انتظار آمدنش نشستم وقتی دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم وقتی اوتمام شد من اغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن
-
عشق آمدنی بود نه آموختنی
شنبه 15 آبانماه سال 1389 17:34
عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی دیده بر در دوختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی در...
-
توی یه روز تعطیل...
جمعه 14 آبانماه سال 1389 23:37
از ساعت شش صبح تا شش عصر سرکار بودم آبدارچی و آشپزمون رفتن مرخصی سرما خوردم سیمکارتم سوخت عذا درست کردم لباس شستم ظرف شستم اومدم و به همه لینکام سر زدم آپ کردم و دیگر هیچ
-
قطعه گمشده
جمعه 14 آبانماه سال 1389 23:27
قطعه گمشده ای از پر پرواز کم است یازده بار شمردیم و یکی باز کم است این همه آب که جاریست، نه اقیانوس است عرق شرم زمین است که سرباز کم است
-
بیا دلم گرفته است
جمعه 14 آبانماه سال 1389 23:23
از انتظار خسته ام و یا دلم گرفته است؟ تو مدتی است رفته ای , بیا دلم گرفته است نگاه سرد پنجره به کوچه خیره مانده بود گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است گذشتم از هزاره ها در امتداد دوری ات به ذهن من نمی رسد کجا دلم گرفته است به چشم خود ندیده ام شکوه چهره ی تو را شبی بیا به خواب من , بیا دلم گرفته است
-
روح روزگار
جمعه 14 آبانماه سال 1389 23:21
این جمعه هم گذشت، تو اما نیامدی پایانِ سبز قصه دنیا، نیامدی مانده ست دل اسیر هزاران سؤال تلخ ای پاسخ هر آنچه معمّا، نیامدی کِز کرده اند پنجره ها در غبار خویش ای آفتاب روشنِ فردا، نیامدی افسرده دل به دامن تفتیده کویر ای روح آسمانی دریا، نیامدی ای حسّ پاکِ گم شده روح روزگار زیباترین بهانه دنیا نیامدی ای از تبار آینه ها،...
-
جمعه های چسبنده
جمعه 14 آبانماه سال 1389 23:15
دیروز پیشاهنگان قلبم شکست خوردند و امروز لشکریان احساسم فردابا تمام قوای عشقم به سراغش خواهم رفت تا شاید دروازه های قلعه ی دلش را بگشایم ###################### و شب از خوابهای بی صدا رویید #################### سفر ادامه دارد و من در امتداد جادهه مسکون راه در خوابم #################### در آغاز آدم بود و دو چشم و هیچ...
-
شمس
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 17:55
تاریخ اینچنین مینویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا میشود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او میپرسد این که اینها چیست؟ مولانا جواب میدهد قیل و قال است. شمس میگوید و ترا با اینها چه کار است و کتابها را برداشته در داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت میاندازد. مولانا با ناراحتی میگوید ای...
-
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 17:53
ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آن چه می پنداشتیم تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم گفت و گو آیین درویشی نبود ور نه با تو ماجراها داشتیم شیوه چشمت فریب جنگ داشت ما ندانستیم و صلح انگاشتیم گلبن حسنت نه خود شد دلفروز ما دم همت بر او بگماشتیم نکتهها رفت و شکایت کس نکرد جانب حرمت فرونگذاشتیم گفت...
-
پازل
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 16:37
پدر روزنامه می خواند، اما پسر کوچکش مدام مزاحمش می شد. حوصله پدر سر رفت و صفحه ای از روزنامه را که نقشه جهان را نمایش می داد جدا و قطعه قطعه کرد و به پسرش داد و گفت : بیا کاری برایت دارم. یک نقشه دنیا به تو می دهم، ببینم می توانی آن را دقیقا همان طور که هست بچینی؟ و دوباره به سراغ روزنامه اش رفت؛ می دانست پسرش تمام...
-
انتظار
پنجشنبه 13 آبانماه سال 1389 16:34
امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی. وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای...