داستانی از دکتر شریعتی

کلاس پنجم ابتدایی که بودم .پسر درشت هیکلی در ته کلاس می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای جندش آور بودآن هم به سه دلیل

کلاس پنجم ابتدایی که بودم .پسر درشت هیکلی در ته کلاس می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای جندش آور بودآن هم به سه دلیل: 

اول انکه کچل بود 

دوم انکه سیگار میکشید 

و سوم انچه از همه تهوع آور تر بود این بود که در آن سن زن داشت 

 

چند سالی گذشت. 

یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتم .همان پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم. در حالی که زن داشتم. سیگار می کشیدم و کچل شده بودم. 

نظرات 1 + ارسال نظر
mohamad شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 13:41 http://mohijon.blogfa.com

سلام وب مفید و خوبی داری به وبلاگ منم یه سر بزن به خدا ضرر نمیکنی مطمئنم که یکی از بینندگان دائمی وبلاگ ما میشید ما با ارائه جالب ترین های دنیا در تلاشیم شما عزیزان رو سرگرم کنیم منتظر حضورتان هستم

سلام
باشه به روی چشم حتما میام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد