امروز ظهر شیطان را دیدم !

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت...

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند...

شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!

گفتم:...

به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟

 گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟

شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.

نظرات 4 + ارسال نظر
فریناز پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:17


ولی این یکی گریه ی توبه ست....

نه این گریه بیکاریه

درنا جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:50 http://www.dornah.blogfa.com

بخندم؟؟؟؟؟؟؟؟
یاااااااااااااااااااااااااااا
گریه کنم؟؟؟؟؟

بخند

z.o جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 17:37 http://zar2020.persianblog.ir

سلام
اینجا رو راست گفته آدم های این دوره زمونه کارشون از این گذشته شیطون کیلو چنده

شیطون کیلویی که نیست.لیتریه اونم لیتری۷۰۰تومان

moon girl شنبه 9 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 13:29 http://mkh1.blogfa.com

جااااااااااااالب بود داداشی
موفق باشی

مرسی.تشکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد