بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام
شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد
گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام
حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود
تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام
تا به کنار من بودی بود به جا قرار دل
رفتی ورفت راحت از خاطر آرمیده ام
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو
تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون
ای گل تازه یاد کن از دل داغدیده ام
یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو
سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام
سلام
میگما
چرا قسمت نظراتتو برداشتی
سلام اول از همه..
هم سلیقت خوبه هم انتخاب هات..خوشحال میشم سر بزنی...
سلام
مرسی
نظر لطف شماس
الان میام پیشت
کیییییییییییییییه
سلام خوبی شعر قشنگیه موفق باشی
مرسی
موفق هستم
اینم که نیست
قهر داداشی
دیگه نمیام
سلام
قسمت نظراتم مشکل پیدا کرده بود نمیشد چیزی را تایید کنم
ظاهرا درست شد