تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام

همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام

حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود

تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام

تا به کنار من بودی بود به جا قرار دل

رفتی ورفت راحت از خاطر آرمیده ام

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون

ای گل تازه یاد کن از دل داغدیده ام

یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو

سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام

نظرات 5 + ارسال نظر
گل مریم پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:49

سلام
میگما
چرا قسمت نظراتتو برداشتی

مفهومات پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:52 http://www.88888888.blogsky.com

سلام اول از همه..
هم سلیقت خوبه هم انتخاب هات..خوشحال میشم سر بزنی...

سلام
مرسی
نظر لطف شماس
الان میام پیشت

فریناز پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 18:49


کیییییییییییییییه

ساناز جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:52

سلام خوبی شعر قشنگیه موفق باشی

مرسی
موفق هستم

فریناز جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 15:22

اینم که نیست

قهر داداشی
دیگه نمیام

سلام
قسمت نظراتم مشکل پیدا کرده بود نمیشد چیزی را تایید کنم
ظاهرا درست شد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد