شعر آرامش



آرام باش

و مثل فرورفتنِ پایِ گوزنی در برف

آرام بگیر

من از درونِ تو حرف می‌زنم

اگر بخواهی

تابستان هم برف می‌آید

 

حرکت کن

از جا بلند شو

تا زمین تندتر بچرخد

و به آرزوهایت برسی

 

کلمه‌یِ کامل‌شده

بارانِ چکیده بر بالِ پروانه

و شیره‌یِ شفافِ انگوری تو

 

زلال باش

اگر بخواهی

دست دراز می‌کنی

ابری در آسمان می‌گیری

اگر بخواهی

درخت خشک با نگاهت

انجیر به شاخه‌اش می‌روید

و تو را ببری اگر به دندان بگیرد

هیچت نمی‌شود

که من از درونِ تو حرف می‌زنم

 

ستاره‌ها

به چشمان تو می‌ریزند

تا جهان را دوست بداری

و دشمنانت را حتا

دوست بداری

آسمان آن قدر آبی دارد

تا خیالت راحت باشد

 

آسودگی از تو است

و تویی که می‌شود آسوده باشی

پایِ درخت گلابی بخوابی

خواب بهشت ببینی

 

در کوچه راه می‌روی

آرامشت

آجرها را به وجد می‌آورد

و آب در جوی

به تماشایت می‌ایستد

 

دوست می‌دارم

فرشته‌ای را که از میانِ دو ابرویت بیرون می‌آید

به مادران می‌ماند

و گاه بلبلی از دهانت

در گوش خلق می‌خواند

 

لعابِ لاجوردی کاشی

شکسته نستعلیق نَرم

کرشمه‌یِ برگی در باد

این‌ها تو می‌توانی باشی

اگر

سرودت را از حفظ بخوانی

و از دیدن یشمیِ کوه در مه

به وجد بیایی

 

دریا را در

لیوان‌ِ دسته‌دار

جرعه، جرعه، سر بکش

تا حرف‌هات به شکلِ

توت وُ گز به زمین بریزد

شیرین‌زبان

رستم اگر زنده بود

عاشقت می‌شد


نظرات 9 + ارسال نظر
ناله بارون دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 17:58

خدا لابلای انگشتان من است

وقتی به التماس نوازش دستانت
غروب عاطفه را ترسیم می کنم

دیریست
چشم های منتظرم

حتی
شکوفه های تبسم را
بر لبانت ندیده است

دلم گواهی می دهد
تپش در انتظار قلب ثانیه هاست

ابلیس
به کشتن پیاده ها
بازی دیگری را نقش می زند

اما
باور کن
شاه عاطفه ام
هرگز
کیش و مات نمی شود

کیخسروی دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1390 ساعت 19:22

سلام حمید جان
محبت کرده بودی و برام پیام گذاشته بودی با شوق پاسخ پیام مهرآمیزت را دادم اما موفق به ارسال آن نشدم البته اشکال از اینترنت بود.به هر حال از این که میبینم دوباره باز گشتی خیلی خوشحالم.مثل همیشه موفق و پیروز باشی نازنینم.

فریناز سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 12:24

چه شعر آرامش بخشی بود

حمید و این شعرا؟
محاله

بعله بعله
به من میگن حمید اعتصامی

ناله بارون سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 16:10

سلام آقا حممممممممممممممیییییییییییییییییییید

دیروز یادم رفت بگم

نثر فوق بسی خوشگل بود...
بای

شما؟
خوشگلی از خودتونه

نسا سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 21:23

احساس عجیبی بود!!!
جالب بود...

جالبی از خودتونه

ZiZoOo چهارشنبه 21 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:01 http://poweroflove.blogsky.com

جدا که قدرتی داره این تلقین کردن .

بعله بعله
قدرت داره

فریناز جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:29 http://delhayebarany.blogsky.com

حمید!
تو دوباره جاوید شدی؟

راستی گفته بودم بهت این شکلکه خیلی شبیه تو إ ها:



کجایی بابا؟ معلوم هست اصلا؟

سلام بابا
من همیشه جاویدم
کدوم شکله
من اینجام

ZiZoOo دوشنبه 26 دی‌ماه سال 1390 ساعت 14:35 http://poweroflove.blogsky.com

حمـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید
.
.
.
.
حمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید .
.
.
.
.
مگه با تو نیستم ؟! چرا جواب نمیدی ؟!
.
.
.
حمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید .
.
.
.
هی میخواستم بگم شیرینی یادت نره .... البته رب تبرک هم که باید بخری .
.
.
.
.
.
خیلی خیلی محشری .....................اینم میخواستم بگم .

فریناز سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:19

این دیگه=»

واقعا شکل خودته

نمی خوای آپ کنی؟
تو دوباره مفقود شدی رفت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد