پروانه

دو تا پیرمرد با هم قدم می زدن و 20 قدم جلوتر همسرهاشون کنار هم به آرومی در حال قدم زدن بودن.

پیرمرد اول: «من و زنم دیروز به یه رستوران رفتیم که هم خیلی شیک و تر تمیز و با کلاس بود، هم کیفیت غذاش خیلی خوب بود و هم قیمت غذاش مناسب بود

پیرمرد دوم: «اِ... چه جالب. پس لازم شد ما هم یه شب بریم اونجا... اسم رستوران چی بود؟»

پیرمرد اول کلی فکر کرد و به خودش فشار آورد، اما چیزی یادش نیومد. بعد پرسید: «ببین، یه حشره ای هست، پرهای بزرگ و خوشگلی داره، خشکش می کنن تو خونه به عنوان تابلو نگه می دارن، اسمش چیه؟»

پیرمرددوم: «پروانه؟»

پیرمرد اول: «آره!» بعد با فریاد رو به پیرزنها: «پروانه! پروانه! اون رستورانی که دیروز رفتیم اسمش چی بود؟!!!»

نظرات 4 + ارسال نظر
ژینوس دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 16:19 http://zhinoos.blogsky.com

خیلی باحال بود...

نسا دوشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:36 http://sokot9006.blogfa.com

سلاممممممممممممممممممممممممممممم
بابا حمید
من اومدم....

ZiZoOo چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 18:04 http://poweroflove.blogsky.com





این یکی هم خیلی جالب بود . نتونستم زودر آخرش رو حدس بزنم .


راستی چطوری قالب قشنگ ؟
تازگیا تنوع طلب شدی !!
چرا قالب ماشینی نذاشتی ؟

قرار نیست آخرشو حدس بزنی.مگه فیلم هندیه که اخرشو حدس بزنی
بعله راستم قالب نیمه قشنگ
من از گدیم گدیما تنوع طلب بیدم
من بیشتر قالب کیکی دوست دارم تا قالب ماشینی

فریناز چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 22:53

وای چه باحال بود
آی کیو همه مردا همینطوریه ها

از جمله بعضیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد