نه تو می مانی و نه اندوهو نه هیچیک از مردم این آبادی...به حباب نگران لب یک رود قسم،و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،غصه هم می گذرد،آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند...لحظه ها عریانند.به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
از ما به جهان خاطره ای خواهد مانداز عشـق فقـط زمـزمه ای خواهد مانداز ما غـزلی پـاک به جا مـی مـانداز دوست فقط گلایه ای خواهد ماندهرچنـد که باغ دلمـان می میـرداما به خدا جوانه ای خواهد ماندشب با همه ی خاطره اش خواهد رفتتنها غـزل شبانه ای خواهـد ماندبا یاد خزانی که به پایان نرسیـددر سینه ی ما بهانه ای خواهد ماندبا یاد کسی که قلبش از سنگ نبوددر خاطره ها ترانه ای خواهد ماندهرچنـد به حکم زندگـی می میریماز ما به جهان خاطره ای خواهد ماند..
از ما به جهان خاطره ای خواهد ماند
از عشـق فقـط زمـزمه ای خواهد ماند
از ما غـزلی پـاک به جا مـی مـاند
از دوست فقط گلایه ای خواهد ماند
هرچنـد که باغ دلمـان می میـرد
اما به خدا جوانه ای خواهد ماند
شب با همه ی خاطره اش خواهد رفت
تنها غـزل شبانه ای خواهـد ماند
با یاد خزانی که به پایان نرسیـد
در سینه ی ما بهانه ای خواهد ماند
با یاد کسی که قلبش از سنگ نبود
در خاطره ها ترانه ای خواهد ماند
هرچنـد به حکم زندگـی می میریم
از ما به جهان خاطره ای خواهد ماند..