مست


دختری زیبا بود اسیر پدری عیاش، که درآمدش فروش شبانه دخترش بود!
دخترک روزی گریزان از منزل پدری نزد حاکم پناه گرفت و قصه خود بازگو کرد. حاکم دختر را نزد زاهد شهر امانت سپرد که در امان باشد اما جناب زاهد هم همان شب اول دختر را ......... .
نیمه شب دختر نیمه برهنه به جنگل گریخت و چهار پسر مست او را اطراف کلبه خود یافتند و پرسیدند با این وضع؟! این زمان؟! در این سرما؟! اینجا چه میکنی!!!؟  دختر از ترس حیوانات بیشه و جانش گفت که آری پدرم آن بود و زاهد از خیر حاکم چنان، بیپناه ماندم.
پسرها با کمی فکر و مکث و دیدن دختر نیمه برهنه او را گفتن تو برو در منزل ما بخواب ما نیز میآییم.
... دختر ترسان از اینکه با این چهار پسر مست تا صبح چگونه بگذراند در کلبه خوابش برد.

صبح که بیدار شد دید بر زیر و برش چهار پوستین برای حفظ سرما هست و چهار پسر بیرون کلبه از سرما مرده اند!
باز گشت و بر در دروازه شهر داد زد که:
از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم،

خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد،

وسط کعبه دو میخوانه بنا خواهم کرد،
تا نگویند مستان ز خدا بیخبرند

نظرات 4 + ارسال نظر
شهرزاد سه‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 11:18

سلام؛
اما به نظرم این دختر اگر جان خود را به خاطر حفظ عفت و پاکدامنی اش فدا می کرد بهتر بود تا 4 پسر دیگر به خاطر او خود را قربانی کنند.
دخترهایی که خودشان را قربانی امیال مردان معرفی می کنند خودشان پست تر از همان مردان هستند که به خاطر حفظ جان خود حاضرند از خدا، عفتشان و حتی پاکی مردانشان هم بگذرند. دخترانی که برای آویختن زر و زیورهای بیشتر به تلافی کاری که مردان با آنها م کنند - دریدن پرده عصمتشان - آنها را مجبور می کنند از هر راهی نان درآورند و روز به روز از خود و خدای خود دورشان می کنند.
به نظر شما از دامن این گونه زنان مردی به معراج می رود؟
خدا هر فردی را مسئول اعمال خود قرار داده. اگر این دختر به خاطر خدا خود را فدا می کرد برای خدا ارزش بیشتری داشت.

این هم نظرشما بود
و قطعا محترمه
ولی او که خبر نداشت چهار پسر از سرما بیرون مرده اند

Sep!deh سه‌شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:30 http://lahzehayesepid.blogsky.com/

همه جا انسان پیدا میشه، مست و زاهد نداره!!!

در این دو دسته هم میتونه خوبش باشه و هم بد!!!

مگم چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 00:33

جالب بود برای چندمین بار خوندم در شکلی متفاوت از قبل.
پیامش مهم بود که رسید.متشکر

خواهش
مهم پیامش بود که رسید

رهگذر یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 17:47 http://137554.blogfa.com/

قصه ی خوبی بود این جور ادما همیشه تو قصه هان...

بعله
فقط تو قصه ها
البته آدم خوباش تو قصه هان
آدم بداش تو واقعیتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد