آفتاب


اگرآفتاب
ناگهان در یک نیمه شب طلوع کند
و دنیا
شهر به شهر
کوچه به کوچه
اتاق به اتاق، روشن و روشن شود
آن وقت خواهیم دید
دست چه کسانی
از جیب چه کسانی بیرون می آید
و چه کسانی
از خانه چه کسانی
سرافکنده بیرون می زنند...
اگرآفتاب
ناگهان در یک نیمه شب طلوع کند
هزاران گناه پنهان را
آشکار کند
اگر دنیا نتواند خود را بپوشاند و
ما آن را عریان ببینیم
آن وقت شاید دیوانه شویم
شاید هم
همه به یکباره از این دنیا بگریزیم...
آن وقت دیگر کسی در این دنیا نیست
تا بچه ها را بزرگ کند
همان بهتر که دنیای ما
آرام آرام روشن شود ...

نظرات 2 + ارسال نظر
magam یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 21:38 http://magam-khaton.blogsky.com

پدرم کارگر بود
مرد باایمانی که
هربار نماز می خواند
خدا
از دست هایش خجالت می کشید

Saeid چهارشنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 00:26 http://dodkesh.blogsky.com/

سلام

دلنوشت به روز شد

منتظرم

با مهر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد