از تو ای دوست دلم چرکین است


همچو مرغی که به زیر پر خود

برده در گوشه باغی سر خود

می کشد از سر حسرت آهی

مرغ بیچاره ز دل گه گاهی

...گاه گاهی که به آثار به جا مانده ز ویرانه خود می نگرد
یا به شاخی که بر آن تا دیروز

...عالمی داشت در آن لا نه خود می نگرد

همچو آن مرغ دلم غمگین است

از تو ای دوست دلم چرکین است


 
 

گر مرا درد دلی بود تو محرم بودی

...آری ای دوست

تو تسکین من و جان پر از غم بودی

می شدم سنگ صبورت گاهی

که تو غمگین بودی

با غم تو دلم از غصه پریشان میشد

گر لبت می خندید

لب من نیز ز لبخند تو خندان میشد

معنی دوستی از اول خلقت این است

ولی ای دوست کنون

ازتو دلم چرکین است

یا ندانسته مرا محـرم خود می خواندی

یا که دانسته ز صد طعنه مرا رنجاندی

هر چه ماندم خاموش

هـــــر چـه آمد به زبان تو ز جان کردم گوش

باز هم زهر زبان شرر انگیز ترا کردم نوش

...باورم بود که زهر

با همه تلخی خود

اگر از ساغر یاران باشد

بی گمان چون شکر شیرین است

ولی از تو دگر ای دوست دلم چرکین است

آنهمه لاف جوانمردی و همدردی کـو ؟

آنهمه دم زدن از معرفت و مردی کــو ؟

ما چه کردیم که رسوای ســـر بازاریم ؟

کی کسی دیده کله از سر کس بر داریم ؟
به که آمد بد ما ؟

به کــــــه گفتیم کـه بالای دو چشمت ابروست ؟

کی شنیدی تو ز ما غیبت هر دشمن و دوست ؟

تو بگــــو در نظرت رســــــم مروت این است ؟

...به خدا از تو دلم چرکین است

خیر خواهی تو ما را همه جا رسوا کرد

...کار صد دشمن ما را

همه دلسوزی تو یکجا کرد

درد این است که اینگونه چرا با ما کرد ؟

الغرض با دل ما دوستیت بد تا کرد

...آفرین بر تو رفیق

...چه بلائی به سرم آوردی

مرحبـــا لطف نمودی و محبت کردی

مزد یکرنگی ما را دادی

این مرام که و فرمان کدام آئین است ؟

از چه پیغمبر و مبعوث کدامین دین است ؟

به همان دین قسم

.از تو دلم چرکین است

وای بر آنکه از او رنجیدی

آنچه را خوش به مذاق تو نیامد

زد و از او دیدی

هر کجا بنشستی

...با نصیحت گونه

حرف خودرا زدی و بال و پرش را چیدی

خود چنان بنمودی

...که بگویند دلش می سوزد

...با همان حالت دلسوزی خود

در دل آنکـــه ترا نشناسد

تخم بد بینی و شک پا شیدی

آری ای یار شفیق

با همین شیوه دیرینه خود

کوس رسوائی ما را سر هر کوچه زدی

تو همه پیچ و خم این ره بد را بلدی

آری ای دوست دگر جام دلت

پر ز شراب کین است

از تو بگذار بگویم که دلم چرکین است

غصه ات غصه من

خانه ات خانـــه من

با تو یکرنگ چه کس ؟

ســــــاده همچون کف دست

جز دل عاشق و دیوانه من ؟

لا اقل با من افسرده بگو

تو چه دیدی از من ؟

یا چه کردم با تو ؟

از من ای دوست بگو

چه جسارت ، چه خطائی ســـــر زد ؟

تا همان دست که صد بار فشردم آنرا

...از قفا بر کمرم خنجر زد

چه خطائی کردم ؟

محرم راز تو غیر از من دیوانه که بود ؟

...یا بجز من به ره دوستیت

...همقدم

همدم و مردانه که بود ؟

خود مگــــــــر کم دیدی ز کســــــان نامردی ؟

ز رفیقان دو رو چند ین بار دید مت دلسردی ؟

حال در بهت و شگفتم که چرا ؟

آنچه آنان به تو کردند تو با ما کردی

با ز هم از ته دل میگویم

خانه ات خانه من

...خانه ام خانـه تو

...غصه هایت غم من

دوریت گــــــر چه مرا سنگین است

...از تو شرمنده اگر میگویم

.چکنم دست خودم نیست دلم چرکین است

نظرات 1 + ارسال نظر
مژده پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 10:20 http://sokootemahz. lox blog. com

عااااااااااااااالی عااااااااااااااالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد