مجسمه ساز

می گویند زمانهای دور پسری بود به اعتقاد پدرش هرگز نمی توانست با دستانش کار با ارزشی انجام دهد . این پسر هر روز به کلیسایی در نزدیکی محل زندگی خود می رفت و ساعتها به تکه سنگ مرمر بزرگی که در حیاط کلیسا قرار داشت خیره می شد  و هیچ نمی گفت . روزی شاهزاده ای از کنار کلیساعبور کرد و پسرک را دید که به این تکه سنگ خیره شده است و هیچ نمی گوید . ازاطرافیان در مورد پسر پرسید . به او گفتند که او چهار ماه است هر روز به حیاط کلیسا می آید و به این تکه سنگ خیره می شود و هیچ نمی گوید . شاهزاده دلش برای پسرک سوخت . کنار او آمد و آهسته به او گفت : «جوان ! به جای بیکار نشسستن و زل زدن به این تخته سنگ ! بهتر است برای خود کاری دست و پا کنی و آینده خود را بسازی ! »و پسرک در مقابل چشمان حیرت زده پرنس مصمم و جدی به سوی او برگشت و در چشمانش خیره شد و محکم و متین پاسخ داد :« من همین الان در حال کار کردن هستم ! » و بعد دوباره به تخته سنگ خیره شد .                                                                        

پرنس از جا برخاست و رفت . چند سال بعد به او خبر دادند که آن پسرک از آن تخته سنگ یک مجسمه با شکوه از حضرت داوود ساخته است . مجسمه ای که هنوز هم جزو شاهکارهای مجسمه سازی دنیا به شمار می آید . نام آن پسر «میکل آنژ»بود

زیبایی

کلاغ و طوطی هر دو سیاه و زشت آفریده شدند طوطی شکایت کرد و خداوند او را زیبا کرد ولی کلاغ گفت : هر چه از دوست رسد نیکوست و نتیجه آن شد که می بینی .طوطی همیشه در قفس کلاغ همیشه ازاد

سیاست

یکی به پسرش می گه می خواهم برایت زن بگیرم. پسر می گه نه حالا باشه ... میگه : دختر بیل گیتسه ! نمی خواهی ؟ پسر لبخند میزنه و میگه : باشه! بعد میره پیش بیل گیتس و می گه :دخترتو عروس نمی کنی؟ می گه نه! میگه : پسر من معاون رییس جمهوره ها ! بیل گیتس لبخند می زنه و میگه :باشه! بعد میره پیش رییس جمهور میگه : معاون نمی خوای ! میگه نه ! میگه : اگه داماد بیل گیتس باشه چطور ! رییس جمهور لبخند می زنه و میگه :باشه ..... سیاستو حال کردین

دخترک زیبا

فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی :پیرمرد از دخترک پرسید غمگینی؟- نه- مطمئنی؟- ......نه- چرا گریه می کنی؟- .دوستام منو دوست ندارن- چرا؟- .چون قشنگ نیستم- قبلاً اینو بهت گفتن؟- .نه- .ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم- راست می گی؟- از ته قلبم آره- .دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد ...چند دقیقه بعد پیرمرد اشکاشو پاک کرد کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت !

ده نکته برای یک زندگی موفق:

1:منتظر باش اما متوقف نباش

2:تامل کن اما معطل نشو

3:جسور باش اما گستاخ مباش

4:سرسخت باش اما لجباز مباش

5:صبور باش اما بی خیال نباش

6:ساده باش اما ساده لوح مباش

7:شتاب کن اما شتاب زده عمل  نکن

8:بگو اره نگو حتما

9:بگو نه نگو هرگز

10:بگو برات میمونم اما هیچ وقت نگو برات میمیرم