چه زیبا میگفت مترسک:
وقتی نمیشود رفت،
همین یک پا هم اضافیست
قلابت را
بدون طعمه بینداز ،
اینجا پر است از ماهیانی که
از زندگی سیر شده ان
بر آنچه گذشت و آنچه شکست و آنچه نشد و ... حسرت نخور، زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد
و چقدر تازگی دارد برایم
روزهایی
که
به امید آمدن کسی دلخوش نیستم
و
شب هایی
از نیامدنش دلگیر نمیشوم...
بی کسی هم عالمی دارد
باور کردم
تنهایی را
وچقدر
دلم کسی را نمیخواهد امشب