از این‌جا تا همان جایی که انتهای زمین می‌نامندش

ایستاده‌ام و ذکر می‌گویم

به خیال خراب نکردن پل‌های پشت‌سرت!

به خیال این‌زمان

که کاش تمام شود

و بهار

که این‌بار دل‌ام می‌خواهد

انتظارش را چوب‌خط کنم به‌روی تنهایی‌های پشت پنجره‌ام!

این‌جا یا آنجا

توفیری ندارد وقتی دل‌ات این‌جاست

وقتی تمام خاطرات‌ات قد می‌کشند در اتاق‌ام

وقتی بی‌تاب می‌شوم به چشمان نمناک‌ات

و مسح می‌کنم رد دستان‌ات را به‌روی دستان‌ام

و لرزش سکوت‌ام که مرا به‌یاد باکرگی انگشتان‌ات می‌اندازند

وقتی قرار بر جنگیدن است و آمدن

قرار بر گره‌زدن است و ماندن

دیگر چرا بی‌تاب صبوری نکردن باشم؟

می‌ایستم تا این انار صبوری از کف دهد

ترک بخورد

و سرخی خواب‌هایش را

به رخ رویاهای بی‌رنگ و روی هر شب ِ

دستان ِ هرجایی رانده شده

بکشد!

من آموخته‌ام

در پس تمامی لحظه‌ها

دمی باید سکوت کرد

به احترام تمامی لحظه‌هایی که فرصت جوانه‌زدن نداشتند!

من ذکر می‌گویم برای آشفته نشدن خیال‌ات

برای خورشید که روشن کند آسمان زندگانی‌‌ات

و برای ستاره‌ها

که هر شب به دعا بنشینند برای سبزی فردایت

کاری از من بر نمی‌آید جز ذکر‌ گقتن و صبوری کردن

لبخند بزن

می‌گویند جایی میان تمامی دل‌خوشی‌ها

دستی ایستاده است و فردا خیرات می‌کند!

گفتم که دلم هست به پیش تو گرو 

دل باز ده آغاز مکن قصه نو 

افشاند هزار دل ز هر حلقه زلفش 

گفتا که دلت بجوی و بردار و برو 

 

به نام عشق

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

دل من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

روزی روزگاری در روستایی در هند؛ مردی به روستایی‌ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد. روستایی‌ها هم که دیدند اطراف‌شان پر است از میمون؛ به جنگل رفتند و شروع به گرفتن‌شان کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون‌ها روستایی‌ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این‌بار پیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت. با این شرایط روستایی‌ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستایی‌ان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهای‌شان رفتند. این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و... ادامه مطلب ...

داستان آموزنده

در سال ۱۹۶۸ مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر ۵ قاره جهان پخش میشود.
کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها ۴۲ کیلومترو ۱۹۵ متر مسافت را دویده بودند.

ادامه مطلب ...