کی ظهور می کنی؟

التماس می کنم

انتظار می کشم

وعده داده بود،

دست های تو

تا از این زمین پست، این جهان مبتلا به درد

بر کَنَد تمام ریشه های ظلم را

ریشه کَن کند جریحه های جور را

کی ظهور می کنی؟

ای همیشه پر غرور

ای منادی حقیقت جهان

ای همیشه ایستاده در برابر نبرد های زور؛

کی صدای گریه های بی پناه

ناله های دردناک چشم های بی گناه

می رسد به انتها،

طاقتت تمام می شود

تا چه وقت قلب مهربان تو

پشت لحظه های بی عبور عشق

صبر می کند

کی ظهور می کنی؟

کی ظهور می کنی؟

ای بشارت بهشتى، ای ظــــهــور ناگــهـانــى
یک غزل به من نظر کن، با دو چشم آسمانی
در مـــقــام گــفــتـــن از تــو، نــاتـــوانِ ناتوانم
مـــی‌کـــنـــم تــو را تــکلـّم، با زبان بی‌زبانی
می‌دَوَم نشانه‌ات را، پا به پــای بوی حـسـرت
می‌دوم نشانه‌ات را، پا بـه پــای بی‌نـشــانـی
تو، عـــبـــور یـــک خــیالى، رد پا نمانده از تو
از کــــجا گذشته‌ای تو، ای نسیم ناگهانى؟!
رد قـــلــــب عاشقت را، از غزل گرفته‌ام من
ای تغزل مجـــســم، ای غـــزل‌تـرین نشانی
کــى ظــهــور مــی‌کنی تو، آفتاب عالَم آرا؟
کـى ظــهور می‌کنی تو، ای فروغ جاودانى؟
حــاجــتــی نـــدارم از تو، جز تبسم ظهورت
کــى غـبـار غیبتت را، از دلم تو می‌تکانى؟!

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

بس که جفا ز خار وگل دید دل رمیده ام

همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام

شمع طرب ز بخت ما آتش خانه سوز شد

گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام

حاصل دور زندگی صحبت آشنا بود

تا تو ز من بریده ای من ز جهان بریده ام

تا به کنار من بودی بود به جا قرار دل

رفتی ورفت راحت از خاطر آرمیده ام

تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو

تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام

چون به بهار سر کند لاله ز خاک من برون

ای گل تازه یاد کن از دل داغدیده ام

یا ز ره وفا بیا یا ز دل رهی برو

سوخت در انتظار تو جان به لب رسیده ام

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ تنها نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند که این مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد آنجا بمیرد 

شب مرگ از بیم آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا برآمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش باز کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد