پیامک شوهر به زن :



نترسیاااا ولی من از پله های اداره افتادم و خانم جهانپور منو که بیهوش بودمو رسوند بیمارستان بهوش اومدم
احتمال خونریزی مغزی هست ، پای چپ و دنده راستمم شکسته …
جواب زن به شوهر :
خانم جهانپور کیه ؟؟؟؟!

معما

یه روز 4تاحیوون تصمیم گرفتن از یه درخت نارگیل برن بالا
1شیر
1میمون
1زرافه
و1سنجاب
تصمیم گرفتند که مسابقه بدهن که کدام یک برای
چیدن یک موز ازدرخت از همه سریع تر بالا می رود
فکر میکنی کدام 1برنده می شود؟
پاسخ،بازگو کننده شخصیت توست
پس با دقت فکر کن

پاسخ را در زیر ببینید

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اگر پاسخ تو:
شیر است =خسته و کسل هستی
میمون = گیج هستی
زرافه = کاملاٌ تعطیل هستی
سنجاب = ناامید هستی
چرا؟
برای اینکه:
درخت نارگیل که موز ندارد!!
من جای تو باشم دیگه هیچی نمیگم
لابد دانشجو هم هستی ؟؟ خخخخخخخخخ

پَرَنــــده


گُلُولـــه نِمی دانِست،

√ تُفَنــــــگ نِمی دانِست،

√ شِکارچـــی نِمی دانِست

√ پَرَنــــده داشت بَرای جُوجِـــه هایَش غذآ می بُرد

√ خُــــدا کِه می داِنست...

√ نمی دانِســــت؟؟؟

سنگ اول

سران قوم و فریسیان زنی را که در حال زنا گرفته بودند، کشان کشان به مقابل جمعیت آوردند و به عیسی گفتند:
«استاد، ما این زن را به هنگام عمل زنا گرفته ایم.
او مطابق قانون موسی باید سنگسار شود.
ولی نظر شما چیست؟»
آنان می خواستند عیسی چیزی بگوید تا او را به دام بیاندازند و محکوم کنند.
ولی عیسی سر را پایین انداخت و با انگشت بر روی زمین چیزهایی می نوشت.
سران قوم با اصرار می خواستند که او جواب دهد.
پس عیسی سر خود را بلند کرد و به ایشان فرمود:
«بسیار خوب؛ آنقدر بر او سنگ بیاندازید تا بمیرد.
ولی سنگ اول را کسی به او بزند که خود تا به حال گناهی نکرده است».
سپس دوباره سر را پایین انداخت و به نوشتن بر روی زمین ادامه داد. سران قوم از پیر گرفته تا جوان، یک‌یک بیرون رفتند تا اینکه در مقابل جمعیت فقط عیسی ماند و آن زن.
آنگاه عیسی بار دیگر سر را بلند کرد و به زن گفت:
«آنانی که تو را گرفته بودن کجا رفتند؟
حتی یک نفر هم نماند که تو را محکوم کند؟»
زن گفت: «نه آقا»
عیسی فرمود: «من نیز تو را محکوم نمی کنم.»