قضاوت


خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را
یک خط کش این دستمان
و یک ترازو آن دستمان
اندازه می گیریم و وزن می کنیم ؛
آدم ها را
رفتارشان را
انتخاب هایشان را
تصمیم هایشان را
حتی قضا و قدرشان را !!
به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم
بعد می گوییم
خیر و صلاحت را می خواهم !
غافل از اینکه چه برسر او می آوریم !
در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم
آن یکی را به ازدواج نکردنش
این یکی را به نوع رابطه اش
آن دیگری را...
میرویم توی صفحه ی یکی
و نوشته اش را میخوانیم می نشینیم و قضاوت می کنیم
یکی هم نیست گوشمان را بگیردکه :
های ! چندبار توی آن موقعیت بوده ای
که حالا اینطور راحت نظر می دهی
حواسمان نیست که چه راحت
با حرفی که در هوا رها میکنیم
چگونه یک نفر را به هم میریزیم
چندنفر را به جان هم می اندازیم
چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم
چقدر زخم میزنیم...
حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم و رد میشویم
اما یکی ممکن است گیر کند
بین کلمه های ما
بین قضاوت ما
بین برداشت ما
دلی که می شکنیم ارزان نیست....

هواتو کردم !


هواتو کردم !
من حیرون تو این روزا هواتو کردم. . .
دلم می خوادت !. . .
می خوام بیام تو آسمون دورت بگردم. . .
هوایی می شم ، همون روزا که می بینم ; هوامو داری !. . .
می خوام بدونم ، . . .
تا کی می خوای ببینی و به روم نیاری؟!. . .
دلمو دست تو دادم ، منه دلتنگ احساسی. . .
نمیزاری که تنها شم ، تو رو من خیلی حساسی !...
دلمو دست تو دادم ، دلمو آسمونی کن !. . .
همیشه مهربون بودی ، دوباره مهربونی کن . . .
چه روزا حالمو دیدی ، چه شبایی که رسیدی . . .
تو صدای دل تنهای منو شنیدی .............
تو که دردامو میدونی ، تو که چشمامو میخونی. . .
بده بازم به دل من یه نشونی...............

تولدت مبارک



قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت

امروز خورشید شادمانه‏ ترین طلوعش را خواهد کرد    

     و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت

فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . .

بدون شرح


پسرعمه: آقای مجری شما روزی چند ساعت کار میکنی؟
مجری: 10ساعت
پسرعمه: قیمت همه چی هم که 3برابر شده، نه؟
مجری: بله متاسفانه
پسرعمه: آخر ماه پولی واست می مونه؟
مجری: معمولاٌ نه
پسرعمه: پس اخراج شدن من از مدرسه ممکن نیست شمارو بدبخت تر از این کنه!
مجری: اخراج شدی بچه!؟چرا؟
پسرعمه: هیچی، بچه ها داشتن تو کلاس دست می زدن...
مجری: پس چرا تورو اخراج کردن؟ حتماٌ داشتی از همه بلندتر دست میزدی دیگه!
پسرعمه: نخیر! من اصلاٌ دست نمیزدم! چرا زود قضاوت میکنی؟  ادامه مطلب ...