گفتم که دلم هست به پیش تو گرو 

دل باز ده آغاز مکن قصه نو 

افشاند هزار دل ز هر حلقه زلفش 

گفتا که دلت بجوی و بردار و برو 

 

به نام عشق

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

موهات را ببند دلم را تکان نده

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

دل من در کنار توست اگر چشم وا کنی

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

امشب برای ماندنمان استخاره کن

اما به آیه های بدش اعتنا نکن....

غم پنهان

تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری

همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری

تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی

غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری

شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ -

هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری

بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند

مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت خودداری

همین که چشم خدا باز است به روی هرچه که پیش آید

ببین چه مرهم  شیرینیست  برای سختی و دشواری!!

کمی پرنده اگر باشی در آسمان دلم هستی

رفیق ماهی و مهتابی؛عزیز سرو وسپیداری...

چقدر منتظرت بودم !ببینمت کمی آسوده...

دوباره آمده ای اما؛ همان همیشه عزاداری

امشب ای ماه به درد دل من تسکینی


آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من می دانم
که تو از دوری خورشید چه ها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من
سر راحت ننهادی به سر بالینی
همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئید
امشب ای مه تو هم ازطالع من غمگینی
من مگر طالع خود در تو توانم دیدن
که توام آینه بخت غبار آگینی
هرشب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی
باغبان خار ندامت به جگر میشکند
برو ای گل که سزاوار همان گلچینی
تو چنین خانه کن و دل شکن ای باد خزان
گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی
نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید
که کند شکوه زهجران لب شیرینی
کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی داد
ای پرستو که پیام آور فروردینی

کی ظهور می کنی؟

التماس می کنم

انتظار می کشم

وعده داده بود،

دست های تو

تا از این زمین پست، این جهان مبتلا به درد

بر کَنَد تمام ریشه های ظلم را

ریشه کَن کند جریحه های جور را

کی ظهور می کنی؟

ای همیشه پر غرور

ای منادی حقیقت جهان

ای همیشه ایستاده در برابر نبرد های زور؛

کی صدای گریه های بی پناه

ناله های دردناک چشم های بی گناه

می رسد به انتها،

طاقتت تمام می شود

تا چه وقت قلب مهربان تو

پشت لحظه های بی عبور عشق

صبر می کند

کی ظهور می کنی؟

کی ظهور می کنی؟