-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 اسفندماه سال 1391 09:10
بر آنچه گذشت و آنچه شکست و آنچه نشد و ... حسرت نخور، زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمی شد
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 12 اسفندماه سال 1391 13:46
اگر گفت و لطف آدمی برای رهایی از تنهایی است اگر نوشتن واگویه ها چراغی فراسوی دلتنگی است و اگر شما می خوانید من گفتم ، نوشتم که بدانید آن چه را که زندگی کرده ام نخواستم مثل کسی باشم یا از آن روزگاری که سپری شد تنها خواستم در قیل و قال بی امان ثانیه ها خودم باشم
-
بدون شرح
پنجشنبه 3 اسفندماه سال 1391 12:40
شهر من کاشان نیست شهر من گم شده است من با تاب من با تب خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم من صدای نفس باغچه را می شنوم وصدای ظلمت را وقتی از برگی میریزد وصدای سرفه روشنی از پشت درخت و صدای صاف باز و بسته شدن پنجره تنهایی و صدای پاک ،پوست انداختن مبهم عشق متراکم شدن ذوق پریدن...
-
من روزه ام را از روی هوس نشکستم
یکشنبه 23 مهرماه سال 1391 12:13
داستانی منتصب به منصور حلاج به نام خدا … همه می دونید که بیماری جزام ذره ذره گوشت و تن را می خوره و یهو می بینید که یکی یک طرف از صورتش کاملا ریخته و نه لپ داره نه گونه ….و از بیرون صورت دندوناش معلومه ….یا یک تیکه از استخوان دستشون معلومه و گوشتاش همه ریخته ….بیمارای جزامی چهره های خیلی خیلی دردناکی دارند .طوری که هر...
-
بدون شرح
پنجشنبه 9 شهریورماه سال 1391 08:29
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی گر بیایی دهمت جان ور نیایی کشدم غم من که بایست بمیرم چه نیایی چه بیایی
-
بزرگترین هدیه تو به دیگران
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 12:32
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
-
اعتصاب زنان
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 11:54
سه تا زن انگلیسی، فرانسوی و ایرانی با هم قرار میگذارن که اعتصاب کنن و دیگه کارهای خونه رو انجام ندهند تا شوهراشون ادب بشن و بعد از یک هفته نتیجه کار رو به هم اعلام کنن. زن فرانسوی گفت: به شوهرم گفتم که من دیگه خسته شده ام، بنابر این نه نظافت منزل، نه آشپزی، نه اتو و نه… خلاصه از این جور کارها دیگه بریده ام. خودت یه...
-
تفاوت عشق و ازدواج
شنبه 17 تیرماه سال 1391 10:51
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی که بسیار گرون قیمت بود، و با ارزش، وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بدهد، من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم، چند روز بعدش به من گفت کتابت رو...
-
حکایتی زیبا از زمانه ما
شنبه 17 تیرماه سال 1391 10:19
ملا نصرالدین هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم با نیرنگی٬ حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره. اما ملا نصرالدین همیشه سکه ی نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملا نصرالدین همیشه سکه...
-
طتز: اگه زن شما رئیس تان بشود، چه بلایی سرتان می آید؟!
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 11:32
اگر مایلید تا گوشه ای از عواقب شوم این وضعیت را دریابید ، این مطلب را تا آخر ، به دقت مطالعه کنید .. تا حالا پیش خودتان تصور کرده اید که اگر روزی زن شما ، در محل کارتان ، رئیس شما بشود ، چه عواقبی خواهد داشت ؟ اگر مایلید تا گوشه ای از عواقب شوم این وضعیت را دریابید ، این مطلب را تا آخر ، به دقت مطالعه کنید ! اگر یکروز...
-
آرزو
شنبه 30 اردیبهشتماه سال 1391 07:45
آرزویم این است: نرود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز و به اندازه هر روز تو عاشق باشی عاشق آنکه تو را می خواهد و به لبخند تو از خویش رها می گردد و تو را دوست بدارد به هر اندازه دلت می خواهد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1391 10:56
آدم که در میانه ی دعوا عقب کشید افتاد سیب سرخی و حوا عقب کشید من ماندم و تو ماندی و این سیب ناتمام من ماندم و تو ماندی و دنیا عقب کشید امشب به یاد آن شب اول که دیدمت قلبم دوباره ساعت خود را عقب کشید: یادش به خیر، نور تو چشم مرا که زد- خورشید هم برای تماشا عقب کشید پایت به سمتم آمد و دستت به دست من... قلبت میان همهمه...
-
مکر زنان
شنبه 16 اردیبهشتماه سال 1391 10:44
آورده اند مردی بود که پیوسته تحقیق مکرهای زنان می کرد و از غایت غیرت ،هیچ زنی رامحل اعتماد خود نساخت و کتاب “حیل النساء “(مکرهای زنان) را پیوسته مطالعه می کرد. روزی در هنگام سفربه قبیله ای رسید وبه خانه ای مهمان شد. مرد خانه حضور نداشت ولکن زنی داشت در غایت ظرافت ونهایت لطافت . زن چون مهمان را پذیرا شد با او ملاطفت...
-
بسلامت
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 22:40
از من اگر ای یار گذشتی بسلامت رفتی و به انکار گذشتی بسلامت در جستجوی مزرعه سبز رهایی از سرزنش خار گذشتی بسلامت درحوصله دوست نگنجد غم دوست از این همه تکرار گذشتی بسلامت ای روزنه نور ای ماه شب دور ای صاحب پیوند همخانه و همبند از روزن دیوار گذشتی بسلامت از این همه تکرار گذشتی بسلامت
-
امید
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 00:23
و چقدر تازگی دارد برایم روزهایی که به امید آمدن کسی دلخوش نیستم و شب هایی که از نیامدنش دلگیر نمیشوم... بی کسی هم عالمی دارد
-
تنهایی
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 20:04
باور کردم تنهایی را وچقدر دلم کسی را نمیخواهد امشب
-
دلتنگی
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 09:22
نبودن هایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمی کند... کسانی هستند که هرگز تکرار نمی شوند ... و حرفهایی که معنیشان را خیلی دیر می فهمیم ...!
-
... و اینک عشق
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 12:49
اگر می دانستم این آخرین دقایقی ست که تو را می بینم , به تو می گفتم ” دوستت دارم ” و نمی پنداشتم تو خود این را می دانی…….
-
آخرین برگ
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 23:33
یه نفرمیاد که دلم داره هواش تو گوشِ دلم پیچیده زنگ صداش خورشید نگاش اگه نتابه تو شب سیامون در قطبِ ظلمت یخا جیم میشه کویره دلامون وای اگه نیاد اونی که اسمش رو لب بهاره اونی که اسمش اخرین برگ باغ انتظاره ای که اسمِ تو طلوعِ باورِ صبح اه اگه نیای با خنده از درِ صبح وقتی شب میرسه مثِ یه همزادِ پیر تو گلوم میشکنه فریادِ...
-
عروس خواب
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 22:53
تمومِ قصه های من رنگ تورا گرفتن رنگ سیاهیِ دلِ سنگِ تو را گرفتن برای من چی مونده جز گریه شبونه عروس خوابو کشتن، تو غربت این خونه خسته از سیاهیِ شبم بوسه گاهِ ساکتِ تبم عشق اگه خوبه پس چرا با خنجرش سینه ها را داغون میکنه پرنده ارامشو با شیونش از تو خونه بیرون میکنه بمون پیشم که نگم وای که نگم خسته از سیاهی شبم بوسه گاه...
-
سلام
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 18:41
سال نو بر همه دوستان عزیز مبارک خیلی دوست داشتم تو تعطیلات بیام خونه تک تک تون و همه شرینیاتون را بخورم ولی متاسفانه به دلیل پاره ای اشکالات فنی برام مقدور نبود و با چند روز تاخیر اومدم بهرحال شرینیاتونو اماده کنید دارم میام به همتون سر بزنم میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست.برا من که خیلی نکو بود ایشالله برا همتون...
-
عیدتان مبارک
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 20:55
دنیا را برایتان شاد شاد و شادی را برایتان دنیا دنیا آرزو مندم هر روزتان نوروز . . . سال ۹۱ مبارک پ نوشت ۱: به دلیل فرارسیدن ایام عید و عدم دسترسی به نت و باتوجه به وفور نعمت و نظر به پایین آمدن شرینی بدنم تا آخر تعطیلات این وبلاگ موقتا تعطیل می باشد. پ نوشت 2: تولدم روز اول فروردینه لذا از برادران و خواهرانی که کادوی...
-
عمو سبزی فروش
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 16:09
قطعه ای از شعر زیبا و پرمعنی عمو سبزی فروش به زبان انگلیسی uncle vegetable seller, oh ye uncle vegetable seller, oh ye do you have vegetable oh ye i want a limon,oh ye i want you alone oh ye uncle vegetable seller, oh ye i want a cherry ,oh ye your strawberry
-
sim۲ inbox
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 14:38
ما بدهکاریم به یکدیگربخاطرتمام دوستت دارمهای ناگفته ای ،که پشت دیوار غرورمان بلعیدیم،تانشان دهیم منطقی هستیم ************************ همه چیزازخیرات آب وبرق مجانی درقبرستان شروع شد.....ملتی که برای مفت خوری انقلاب کنند به گه خوری خواهندافتاد ******************* گل یا پوچ ؟نه ، دستانت را باز نکن ، حسم را تباه مکن ،...
-
sim۲ inbox
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 14:26
ما بدهکاریم به یکدیگربخاطرتمام دوستت دارمهای ناگفته ای ،که پشت دیوار غرورمان بلعیدیم،تانشان دهیم منطقی هستیم همه چیزازخیرات آب وبرق مجانی درقبرستان شروع شد.....ملتی که برای مفت خوری انقلاب کنند به گه خوری خواهندافتاد گل یا پوچ ؟نه ، دستانت را باز نکن ، حسم را تباه مکن ، بگذار فقط تصور کنم که در دستانت برایم کمی عشق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 14:40
سلام اومدم بابت چند روز نبودم معذرت خواهی کنم و چند روز دیگه هم مرخصی بگیرم یه خبر خوووووووووووب بلاخره من هم زن گرفتم عکسشو تو ادامه مطالب میذارم ولی خواهشا ذخیره نکنید هم زن برقیه فروشنده گفت آلمانیه.ایشالله که مث مدلای چینی نباشه و یه عمر برام کار کنه. پیشاپیش عیدتون مبارک
-
زندگی یعنی چه؟
یکشنبه 14 اسفندماه سال 1390 08:26
شب آرامی بود می روم در ایوان، تا بپرسم از خود زندگی یعنی چه؟ مادرم سینی چایی در دست گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا لب پاشویه نشست پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین با خودم می گفتم زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست زندگی فاصله...
-
دوستت دارم
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 16:30
چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای بندگی می خواهم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش می خواهم پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش دوستت دارم
-
آرام و بیصدا
شنبه 13 اسفندماه سال 1390 16:28
پروردگارا ، آرامش را همچون دانه های برف ، آرام و بیصدا به سرزمین قلب کسانیکه برایم عزیزند ، بباران . . .
-
sim1 inbox
سهشنبه 9 اسفندماه سال 1390 22:12
ابر هم از بارشش قصد فداکاری نداشت عقده دردل داشت ، روی خاک خالی کرد و رفت ... *************** ازتفنگ پریک نفرمی ترسدولی ازتفنگ خالی دونفر ************** ازدیدفنون هوانوردی زنبورعسل نبایدقدرت پروازداشته باشدولی خودزنبوراین رانمی داندوبه پروازش ادامه می دهد ************** ازهرمسئله ای که تنها راه حلش،گذر زمان است...