-
گاه
یکشنبه 6 مهرماه سال 1393 16:09
گاه میرویم تا برسیم کجایش را نمیدانیم فقط میرویم تا برسیم … بیخبر از آنکه همیشه، رفتن ... راه رسیدن نیست ! گام اول شناخت مقصد است، و بعد شناخت راه ... گاه حتی برای رسیدن باید نرفت، باید ایستاد و نگریست ... باید دید، بررسی کرد شاید راه را اشتباه رفته ای شاید راههای صعب العبور را انتخاب کرده ای که برگشتن به نفعت...
-
من
شنبه 5 مهرماه سال 1393 16:49
تمام " آرامشم " را مدیون همان " انتظاری " هستم که دیگر از "هیچکس "ندارم ...
-
خلاقیت (تصویر متحرک)
پنجشنبه 3 مهرماه سال 1393 09:39
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 09:50
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 مهرماه سال 1393 09:47
مرا ببوس نه یک بار که هزار بار ..! بگذار آوازه ی عشق بازیمان چنان در شهر بپیچد که روسیاه شوند آنها که بر سر جدایی مان شرط بسته اند …!
-
نفسم گرفت ازاین شهر
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 17:15
نفسم گرفت ازاین شهر در این حصار بشکن در این حصار جادویی روزگار بشکن چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون به جنون صلابت صخره کوهسار بشکن توکه ترجمان صبحی به ترنم و ترانه ... لب زخم دیده بگشا صف انتظار بشکن شب غارت تتاران همه سو فکنده سایه تو به آذرخشی این سایه ی دیوسار بشکن ز برون کسی نیاید چو به یاری تو،اینجا تو ز خویشتن...
-
کارت پخش کن
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 08:55
یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می رفتم… از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه ولی به هر کسی نمیده! خانم ها رو که کلا تحویل نمی گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 شهریورماه سال 1393 08:08
دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی « دوستت می دارم » دلت را می بویند روزگار غریبی است، نازنین! و عشق را کنار تیرک راهبند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد. در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختیار سرود و شعر فروزان می دارند. به اندیشیدن خطر مکن روزگار غریبی است نازنین! آنکه بر در می کوبد...
-
بدون شرح
جمعه 28 شهریورماه سال 1393 20:48
چقدر بهت گفتم با دلم بازی نکن ببین خرابش کردی لعنتی ، دیگه عاشق نمیشه
-
بهـ گمـــــــــانم
سهشنبه 25 شهریورماه سال 1393 11:14
بهـ گمـــــــــانم در زنــــــــدگی هرکس بـــــاید یک نفر باشد مرد و زن بـــــــودنش مهــــــــــم نیست… مرد و زن بـــــــودنش مهــــــــــم نیست فقط باید یــــــک نفــــــــر باشد… یک آدم … یک دوســــــت… یک همـــــــدم… یک رفیـــــــــق… یک نفـــــــــر که جــــــــویای حالـــــــــت باشد… که نگرانـــــــت باشد… که...
-
بدون شرح
یکشنبه 23 شهریورماه سال 1393 10:45
-
قضاوت
جمعه 21 شهریورماه سال 1393 17:00
خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را یک خط کش این دستمان و یک ترازو آن دستمان اندازه می گیریم و وزن می کنیم ؛ آدم ها را رفتارشان را انتخاب هایشان را تصمیم هایشان را حتی قضا و قدرشان را !! به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم بعد می گوییم خیر و صلاحت را می خواهم ! غافل از اینکه چه برسر او می آوریم ! در جمع ، هرکس را...
-
هواتو کردم !
پنجشنبه 20 شهریورماه سال 1393 20:32
هواتو کردم ! من حیرون تو این روزا هواتو کردم. . . دلم می خوادت !. . . می خوام بیام تو آسمون دورت بگردم. . . هوایی می شم ، همون روزا که می بینم ; هوامو داری !. . . می خوام بدونم ، . . . تا کی می خوای ببینی و به روم نیاری؟!. . . دلمو دست تو دادم ، منه دلتنگ احساسی. . . نمیزاری که تنها شم ، تو رو من خیلی حساسی !... دلمو...
-
تولدت مبارک
سهشنبه 18 شهریورماه سال 1393 09:57
قلبها به مناسبت آمدنت خوشامد خواهند گفت امروز خورشید شادمانه ترین طلوعش را خواهد کرد و دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت فرشته آسمانی سالروز زمینی شدنت مبارک . . .
-
بدون شرح
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 10:36
پسرعمه: آقای مجری شما روزی چند ساعت کار میکنی؟ مجری: 10ساعت پسرعمه: قیمت همه چی هم که 3برابر شده، نه؟ مجری: بله متاسفانه پسرعمه: آخر ماه پولی واست می مونه؟ مجری: معمولاٌ نه پسرعمه: پس اخراج شدن من از مدرسه ممکن نیست شمارو بدبخت تر از این کنه! مجری: اخراج شدی بچه!؟چرا؟ پسرعمه: هیچی، بچه ها داشتن تو کلاس دست می زدن......
-
قهرمان
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1393 11:16
قهرمان من کیست ؟! آنکس که نارنجک به .. نه! قهرمان من آن مردیست که عصر یک روز تابستانی سیگار خریدن را بهانه میکند و میزند به دل خیابان. راست پیاده رو را میگیرد و میرود. نه خطی حرفی صدایی اثری رفیقی چیزی ..رها .. میرود و دیگر باز نمیگردد. قهرمان من کیست ؟! آدمهایی که دغدغه رسیدن و چگونه رسیدن و یا حتی نرسیدن...
-
غروب
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1393 11:11
در خلوتم که یادِ تو تکرار می شود تب می کند خیال و چه بیمار می شود وقتی غروب می رسد انگار درد هم در سینه ذره ذره تلنبار می شود اصلاً غروب با دل من سازگار نیست با دست او زمین و زمان تار می شود افکار سرد رفتنت هر لحظه می چکد در سینه ریز خاطره، آزار می شود باید از این خیال تو خالی شوم دگر با یک خیال خام ...، مگر کار می...
-
بی حضور تو
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1393 11:00
در انتظار توام در چنان هوایی بیا که گریز از تو ممکن نباشد .. تو تمام تنهایی هایم را از من گرفتهای خیابانها بی حضور تو راههای آشکار جهنماند
-
قضاوت
شنبه 8 شهریورماه سال 1393 18:57
پسر کوچولو از مدرسه اومد و دفتر نقاشیش رو پرت کرد روی زمین! بعد هم پرید بغل مامانش و زد زیر گریه! مادر نوازش و آرومش کرد و خواست که بره و لباسش رو عوض کنه. دفتر رو برداشت و ورق زد. نمره نقاشیش ده شده بود! پسرک، مادرش رو کشیده بود، ولی با یک چشم! و بجای چشم دوم، دایرهای توپر و سیاه گذاشته بود! معلم هم دور اون،...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 شهریورماه سال 1393 19:53
نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟! یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!... اصلا همه را پاک کن ... هر آنچه از من داری... از من که چیزی کم نمی شود...... فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟! شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!! نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...! نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی ...
-
غم پنهان
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1393 11:55
تو می رسی و غمی پنهان همیشه پشت سرت جاری همیشه طرح قدم هایت شبیه روز عزاداری تو می نشینی و بین ما نشسته پیکر مغمومی غریب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاری شبیه جنگل انبوهی که گر گرفته از اندوهِ - هجوم لشکر چنگیزی... گواهت این غم تاتاری بیا و گریه نکن در خود که شانه های زمین خیسند مرا تحمل باران نیست؛ تو را شهامت...
-
آمدنت
پنجشنبه 6 شهریورماه سال 1393 11:51
مثل باد آمدنت یعنی رفتن.
-
سکوت
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 09:49
همیشه نباید حرف زد گاه باید سکوت کرد حرف دل که گفتنی نیست ! باید آدمش باشد کسی که با یک نگاه کردن به چشمت تا ته بغضت را بفهمد "چارلی چاپلین"
-
فدای سرت
سهشنبه 4 شهریورماه سال 1393 09:43
گفت: "فدای سرت! این نشد یکی دیگر"؛ و نمیدانست "این" که رفت "جان" بود و آدمی را همین یک بیش نیست!
-
زندگی
پنجشنبه 30 مردادماه سال 1393 11:22
چه زیبا می گفت پیرمرد خیاط زندگی هیچوقت اندازه تنم نشد حتی وقتی خودم بریدم و دوختم
-
یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
سهشنبه 28 مردادماه سال 1393 11:38
سالها رفت و هنوز یک نفر نیست بپرسد از من که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟ صبح تا نیمه ی شب منتظری همه جا می نگری گاه با ماه سخن می گویی گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی راستی گمشده ات کیست؟ کجاست؟ صدفی در دریا است؟ نوری از روزنه فرداهاست یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 مردادماه سال 1393 11:24
هر کس به تمنای کسی غرق نیاز است هر کس به سوی قبله ی خود رو به نماز است هر کس به زبان دل خود زمزمه ساز است با عشق درآمیخته در راز و نیاز است ای جان من تو جانان من تو در مذهب عشق ایمان من تو هیهات که کوتاه شود با رفتن جانم این دست تمنا که به سوی تو دراز است هر که در عشق تو گم شد از تو پیدا می شود قطره ی ناقابل دل از تو...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 21:39
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 مردادماه سال 1393 20:47
-
آرامش
دوشنبه 20 مردادماه سال 1393 20:44